گلدانهای من!

من به گل و گلدون خیلی علاقه دارم، اونقدر که شاید یه روزی اگه بازنشسته بشم، به جای برنامه نویسی بلند بشم برم یه جای خلوت و دنج و یه باغ گل بخرم و مشغول پرورش گل و گیاه بشم. شاید یکی از علتهای علاقه من به کشور هلند هم همین باشه. اما تا به حال هرچی گلدون خریدم و نگه داشتم یه اتفاقی براش افتاده! اکثرا چون خونه نیستم و فرصت رسیدگی بهشون رو ندارم، گلدونها زود خشک میشند و پژمرده میشند. یکبار که بابام رو مجبور کردم بریم میدون گل و کلی گلدونهای جورواجور خریدم و خونه رو پر از گلدون کردم. یه بنجامین خوشگل هم  واسه سالن پذیرایی گرفتم. بنجامین خیلی گیاه لوسیه و زود قهر میکنه. دائم باید باهاش حرف زد و بهش رسیدگی کرد.علاقه زیادی هم به رطوبت داره...منم چون خیلی ازش خوشم میومد هی نازشو میکشیدم و آب بهش میدادم و گذاشته بودم یه جای سایه وسط سالن! بابام هم هی میومد اینو تکون میداد از رو فرش میگفت فرش خراب میشه و گلدون رو میبرد میذاشت کنار پنجره ! منم میگفتم نور مستقیم براش خوب نیست و برش میگردوندم سر جاش! خلاصه همین تکونها باعث شد تا گلدون من قهر کنه و همه برگهاش بریزه و کچل بشه ، تازه فرش دستبافت تو سالن هم به قاعده یک گلدون بزرگ بپوسه و...! تا یه مدتی بعد اون ماجرا قید گلدون رو زدم و فقط واسه خودم گل میخریدم...تا اینکه چند وقت پیش چند تا کاکتوس واسه میز اداره ام خریدم...این کاکتوسهای بیچاره هم شانس نیاوردند...هر کی از کنارشون رد میشد هی گیر میکرد به اینا و این گلدونها رو از رو میز من مینداخت پائین...جوری که بعد از 2 ماه فقط یه شاخه خشک از هر کدومشون مونده بود. اونا رو هم دادم به دوستم ببره تو گلخونه پدرش که ازشون مراقبت کنه ... منم رفتم یه گلدون با چند تا لاله  مصنوعی خریدم و گذاشتم رو میزم. اینا رو تعریف کردم که بگم پریروز از میدون ولیعصر که رد میشدم دیدم یه پیرمرد ایستاده و داره قلمه کاج مطبق میفروشه...منم نتونستم مقاومت کنم و یه دونه کوچولوشو خریدم و بردم دادم گل فروشی برام تو یه گلدون کاشت و حالا یه کاج کوچولوی خوشگل دارم اما نمیدونم کجا بذارمش، خونه یا اداره؟ شایدم بذارم تو اتاق خودم کنار کامپیوترم. فکر کنم اینجا جاش از همه جا امن تره!!

 2 روزه به خاطر یه استرس ناجوری که بهم وارد شده و بخاطر فشار کاری زیاد دچار سرگیجه و افت فشار شدید شدم، دیروز که حالم خیلی بد شد،‌ جوری که همکارام منو رسوندند اورژانس و بعدشم خونه و از دیروز ظهر تا امروز یکسره خوابیده بودم. خلاصه هنوزم منگ و گیجم نمیدونم چرا، ولی وقتی کارام خیلی سنگینه و یا خیلی استرس و هیجان دارم بیشتر از اینکه روحم دچار سختی بشه، جسمم مریض میشه! و تا یکی دو روز نخوابم و استراحت نداشته باشم حالم خوب نمیشه!! دیروزم دکتر همینکه منو دید گفت امروز کارت زیاد بوده که اینجوری شدی؟؟  البته اینجوری یه منتی هم سر کاربرام میذارم که به خاطر شماها کلی حالم بد شده و ... اینم یه مدلشه دیگه!!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
باران یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:29 ب.ظ

خدا بد نده خانوم مهندس!! مواظب خودت باش

مهدی یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ب.ظ http://dastneveshteha.blogsky.com

راستش هیچوقت خودم دنبال گل کاشتن و اینا نبودم ...شاید به خاطر اینکه یه خورده تنبلم ..نمیدونم...اما همیشه باغبونی رو دوست داشتم :)‌...... اما دومی ...خیلی سخت نگیر ..میگذره

[ بدون نام ] دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:53 ب.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

آخی الهی :( :-*

هستی یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ق.ظ

منم یه بنجامین دارم که مبتلا به کچلی مزمن شده بود! ولی عید که رفته بودم مسافرت و برگشتم دیدم یه عالمه برگ جدید داده ! فکر کنم به ریخت من حساسیت داره :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد