آنهایی که میروند ، آنهایی که میمانند

 

 کیوان هم رفت! دیروز که وبلاگشو خوندم و دیدم بیخبر کوله‌بارشو جمع کرده و داره میره کلی حالم گرفته شد!
حساب دوستان و آشنایانی که رفتن و دارن میرن از دستم در رفته! کیوان اولیش نبوده و آخریش هم نیست! حساب کردید سالی چند نفر از جوونای این مملکت میرن؟ مملکتی که ته آمال و آرزوهای یه جوونش میشه داشتن یه خونه و یه ماشین و یه شغل! و بعدش که اینا رو بدست آورد میرسه به جایی که میگه خب که چی؟ دچار بی‌هدفی و پوچی و سردرگمی میشه! زندگیش تکراری میشه، اونوقته که نه دیگه نه دلخوشی داره و نه سرگرمی و نه امیدی به ادامه راه...
بعد تصمیم میگیره که بره دنبال یه زندگی بهتر، زندگی که اینجا امکان ساختنش نیست، اگه هم باشه اونقدر سخته که به موندنش نمی‌ارزه. بیشتر اونایی که میرن اونایی هستن که سرشون به تنشون می‌ارزه، اونایی هستند که فکرهای بزرگی تو سرشون دارن، اما اینجا کسی خریدار فکر و ایده‌اشون نیست، کسی حتی حاضر نیست بهشون کمک کنه تا افتخار این فکرها و ایده‌ها مال ایران باشه نه هیچ جای دیگه! میرن جایی که برای انسان بودن ارزش قائل بشن و ... میدونم آواز دهل از دور شنیدن خوشه، اما ‌تاحالا فکر کردید اگه انوشه انصاری ایران بود الان مشغول چه کاری بود؟‌ اصلاْ میتونست به آرزوش برسه یا نه؟

کیوان رفت، ما هم تنها کاری که ازمون برمیاد اینه که هر رفیق و آشنایی که میره دو روزی ناراحت و دلتنگ از رفتنشون باشیم و افسوس بخوریم به حال خودمون و بقیه اونایی که موندن!

کیوان عزیز، امیدوارم هرجای این کره خاکی که میری، در کنار همسر عزیزت شاد و آروم زندگی کنی...یادت باشه که از پشت یک سوم هرجا که بری و هر جا که باشی بازم از پشت یک سوم باقی‌ می‌مونه. موفق باشی رفیق!


 بعد از تحریر :

 آسمون، امشب اونقدر قشنگه که دلم میخواد تا خود صبح بشینم تو حیاط و چشم بدوزم به قرص ماه و ستاره‌های تو آسمون :)
دم غروبی دلم کلی گرفته بود، اما نگاه کردن به آسمون و ... حالمو بهتر کرد! ببینم راسته که دیوونه‌ها زیر نور ماه ...؟؟؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سید محمود یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ق.ظ http://topphoto.blogsky.com

دوست من سلام

رامین ۳۲۰ دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام بهروز جان
......
ببخشید . یکی بهت گفت دوست من سلام فکر کردم بحث در مورد محصولات بهروز :))
مهتاب خانوم چی شده . زیر نور ماه چه خبره ؟
بابا تو که خودت نور ماهی مهتاب خانووووم :)
موفق باشی خانوم مهندس (به قول بعضا ها)

یه آدم عصبانی سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 ق.ظ

هی بهت میگم کاراتو جور کن بیا ور دل خودم اما تو گوشت به این حرفا بدهکار نیست دختر جون، موندی تو اون خراب شده چه غلطی کنی؟ من که نمیفهمم اونجا چی داری یا چی پابندت کرده که دل نمیکنی از اونجا..اه اه اههههههههههه
حالا مثل خل و چلا رفتی زیر سقف آسمون و به ماه و ستاره ها زل زدی حالت خوب شد؟ آره آقا جون دیوونه ها زیر نور ماه دیوونه تر میشن، درست مثل خودت مهتاب خانوم...همینو میخواستی بدونی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد