تو هم بیا

 

شنیده‌ام یک جایی هست
جایی دور
که هر وقت از فراموشیِ خواب‌ها دلت گرفت
می‌توانی تمامِ ترانه‌های دخترانِ می‌خوش را
به یاد آوری
می‌توانی بی‌اشاره‌ی اسمی
بروی به باران بگویی
دوستت می‌دارم
یک پیاله آب خُنک می‌خواهم
برای زائران خسته می‌خواهم.


دیگر بس است غمِ بی‌بامدادِ نان و
هَلاهلِ دلهره
دیگر بس است این همه
بی‌راه‌رفتنِ من و بی‌چرا آمدن آدمی.
من چمدانم را برداشته
دارم می‌روم.


تمام واژه‌ها را برای باد باقی گذاشتم
تمامِ باران‌ها را به همان پیاله‌ی شکسته بخشیده‌ام
داراییِ بی‌پایانِ این همه علاقه نیز.


شنیده‌ام یک جایی هست
حدسِ هوایِ رفتنش آسان است
تو هم بیا.

سید علی صالحی

 

نظرات 3 + ارسال نظر
طناز دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:28 ب.ظ

منو با خودت ببر .........

رامین ۳۲۰ دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام مهتاب خانوم
حسابی زدی تو کار شعر ها :)
چشـــــــــم من هم می آیم
موفق باشی

کار بد سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ق.ظ

ملی همون کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایرانه که به اختصار می گیم بهش ملی ... :) ...

منم همتش رو ندارم هنوز .. !! .. اگه بخونی سه ماهه هم می شه .. زیاد هم هست ... :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد