روزه سکوت


می روی و می دانم
هرگز کسی را نخواهی یافت که
چون من دوستت بدارد
اینگونه عمیق وزلال
کسی نخواهد بود که
روح خسته ات را درآغوش گیرد
نگرانی هایت رانوازش کند
برای دلواپسی هایت ،لالایی بخواند
تا تو آرام گیری

دستانم از نگه داشتن تو ناتوانند
آسمان برایم اشک می ریزد
«رعد می غرد در هوای ابری عاطفه»
«من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد»
دیگر هیچ نخواهم گفت
....صبر ... صبر ... و صبر
و روزه سکوت
نمی دانم این روزه را با چه افطار خواهم کرد
....شاید


!!مطمئناْ این نوشته از من نیست؛ اما چون خیلی قشنگ بود اینجا نوشتمش.شاد باشید