نمیدونم الان از اتفاقاتی که داره میافته، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟؟ اما بدجوری کلافه ام و آروم و قرار ندارم....باز دارم میشم مثل اون موقع ها......ای خدااااااااااااا

 

از آدمهایی که وانمود میکنند خیلی میفهمند و عقل کل هستند، اما از قیافه شون حماقت فوران میکنه، متنفرم !! اونقدرکه دلم میخواد تمام حس انزجاری رو که از دیدن اونا بهم دست میده، روشون بالا بیارم ..... دست خودم نیست خوب چیکار کنم!!؟؟

 

نمیایی که حرفامو به خودت بزنم اینجا میگم، شاید باد این حرفا رو به گوشِت برسونه!! خوب شد که فهموندی بهم که رگ لجبازی هم داری.....اینو نمیدونستم تا حالا...بقیه حرفام رو هم قورت میدم، آخه زدن و نزدنشون همچین توفیری نمیکنه

 

به نظر من، کل زندگی یه بازی چند مرحله ای مزخرفه، که هرچی زودتر Level ها رو پشت سر بذاری ( چه برنده ، چه بازنده!!)  به آخر بازی که همون مرگ هستش نزدیکتر میشی!! پس همون بهتر که تو همون Level های پائین واسه خودت دست و پا بزنی....... باور نداری از اونایی بپرس که مرحله آخر بازی هستند و از اون همه جونی که اول بازی بهشون داده بودند، یکی دوتا بیشتر واسشون نمونده