عنوان نداره!

چهار روز تعطیلی و خونه موندن بدجوری آدم رو تنبل میکنه. بیدار شدن صبح زود یک طرف، اومدن سرکار یه طرف دیگه...البته مشکل دوم با وجود آژانس مرتفع شد. اما خستگی و رخوت هنوز تو تنمه.

 این چند روز خیلی دلم میخواست بنویسم اما تا میومدم شروع به نوشتن کنم یه چیزی پیش میومد که از نوشتن منصرف میشدم...بعد هم همه اون حرفایی که میخواستم بزنم از ذهنم پرید و دیگه حس نوشتن نبود.
امروز هم از صبح این صفحه بلاگ اسکای رو باز کردم اما تا میام دو خط بنویسم یه کاری پیش میاد که مجبور میشم نوشتن رو بیخیال بشم. هارد یکی از سرورهای IBM  که تازه هم خریده بودیم دچار مشکل شده بود...همکارای سخت‌افزار و DataBase که سه‌شنبه شب تا صبح و روز تاسوعا هم تا بعدازظهر تو اداره بودند تا بالاخره مشکلش نصفه نیمه درست شده بود. امروزم ما درگیر نرم‌افزارها و برنامه‌های مرتبط با اون هستیم. دوباره آخر سال نزدیکه و مکافات ما هم شروع شد.

احساس میکنم تو نوشتن وبلاگم دارم یه سیر قهقرایی رو طی میکنم. از خودم بدجوری ناامید شدم، وقتی وبم رو مرور میکنم میبینم که قبلنا خیلی راحتتر از خودم و احساسم مینوشتم و تازگیها بدجوری محافظه‌کار شدم...از رویدادها و وقایع شخصیم تقریباً هیچی نمینویسم. شاید به خاطر اینه که دوست ندارم توسط بعضی‌ها نقد بشم و مورد مؤاخذه که چرا اینو نوشتی و چرا اونجوری فکر کردی و چرا ... معتقدم که کسی حق نداره به خاطر نوشتن حقایق درونیم منو مورد بازخواست قرار بده، اما چه کنم که دیگرون به این چیزا معتقد نیستند و خودشونو محق میدونن که این سوالها رو از من بپرسند و من اصلاً حوصله توجیه کردن اونا رو ندارم.
مسئله دیگه‌ای هم که هست اینه که من نه دوست دارم و نه استعدادشو دارم که راجع به مسائل روز جامعه و دنیا قلمفرسایی کنم و اظهارنظرهای انچنانی ارائه بدم. خیلی شاهکار کنم، فرصت کنم خاطرات روزانه و وقایع و اتفاقات شخصیمو اینجا بنویسم. به خاطر همین شاید اینجا به نظر بعضیها خیلی وبلاگ درپیت و چیپی باشه ولی به اون دسته افرادی که همچین نظری دارند توصیه میکنم که دیگه تشریف نیارن اینجا و خاطر خودشون و منو مکدر نکنند. وبلاگهای فِرست کلاس بسیاری هستند که میتونند برن اونجا و از نوشته‌هاشون لذت ببرند، کاری که خود من هم انجام میدم.