پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده رفتنی‌است...

 

میخواستم امروز از شادیهام بنویسم اما انگار خدا هم دلش نمیخواد من شاد باشم و باید همش خبرای بد بهم برسه و خوشیهام موقتی باشه :((

دیشب خبر فوت ناگهانی یکی از دوستام حالم رو بدجوری دگرگون کرد! به واسطه یکی از دوستان صمیمیم که الان تو انگلستان داره درس میخونه باهاش آشنا شده بودم. دیشب که رفتم تو یاهو مسنجر همون دوستم خبر فوتشو داد. شقایق دانشجوی ترم دوم کارشناسی ارشد کامپیوتر دانشگاه اراک...برای ثبت‌نام ترم جدید داشت با دوستاش میرفت اراک که تو راه ماشینشون چپ میکنه و از بین اونا فقط شقایق به دیار حق میره...خیلی حیف بود که به این زودی بره! خداوند به خانواده‌اش صبر بده. روحش شاد و قرین رحمت الهی...

قبل از اون هم ناراحت یکی از همکارام بودم که پسر ۶ ساله‌اشو دکترا ازش قطع امید کردند. کسری ۳ ساله که سرطان خون داره ... با هزار سختی تونستند یک نمونه مغز استخوان که بهش میخورد رو تو کانادا پیدا کنند و داشتند سلولهای لعنتی سرطان رو به صفر میرسوندند که عمل پیوند رو انجام بدن که یهو همه چیز بهم ریخت! حال کسری بد شد و ... حالا هم دکترا آب پاکی رو ریختن رو دست پدر و مادرش و میگن تنها معجزه میتونه این پسر رو نجات بده.......... خدایا ازت میخوام که این پسر رو شفاء بدی ولی اگه به هر دلیلی که فقط خودت میدونی و بس! قراره که کسری بره یه صبر خیلی عظیمی به پدر و مادرش بده که بتونن این غم رو تحمل کنند و به آرامش برسند! ازت خواهش میکنم......