خوب به میمنت و مبارکی نتایج قبول شدگان در کنکور ارشد رو اعلام کردند و بنده با افتخار تمام غیرمجاز شناخته شدم! همون روز که نتایج رو تو اینترنت زدن و من دیدم که با اون درصدهای شاهکارم قبول نشدم غرولندهای مامانم شروع شد، نه که قبلاْ نبودا، فقط یه مدتی بود که یادش رفته بود! اینکه کلی پول و وقتتو حرووم کردی رفتی کلاس،نکردی یه خورده درس بخونی تا قبول بشی، اینکه حیف تو و این هوش و ذکاوت!!!!!! تو نیست که ادامه تحصیل ندی، اینکه بابات ۳۰ سال پیش لیسانس گرفته یعنی چی که تو هم الان تو همین لیسانس فَکَسَنیت گیر کنی! (خدا رحم کرده بابام بیشتر ادامه تحصیل نداده، وگرنه که بیچاره بودم) اینکه یه روز پشیمون میشی که دیگه فایده نداره و و و .... با این حرفایی که مغزم ازش پر شده خودم هم به این نتیجه رسیدم که کمتر کسی بتونه مثل من باشه، کلی پول بده، تابستون و زمستون و روز تعطیل و غیر تعطیل بره کلاس و کنکور آزمایشی و غیره، بعد هیچی درس نخونه که یه نتیجهای از این زجرها و زحماتش بگیره! ولی در حال حاضر حالم از هر چی درسه بهم میخوره. یه جور احساس تعلیق و سردرگمی دارم! باید تصمیمو راجع به ادامه تحصیل یکسره کنم، یا مثل بچه آدم بشینم سر درسم و جدی بخونم، یا اینکه به کل فکر فوق لیسانس رو از کلهام بیرون کنم و به زندگیم برسم. اینجوری فقط دارم خودم و بقیه رو اذیت میکنم.
***********************************************************************
پ.ن ۱ : الان بدجوری دلم جزیره تنهاییمو میخواد...
پ.ن ۲ : راستی یادم رفت از تبریکات صمیمانه شما بابت تولدم تشکر کنم، خیلی خیلی ممنون از لطفی که نسبت به من دارید!
|