بهبه چه هوای باحالی شده :) برف خیلی شدید شده و داره میشینه. یه برف ریز و خوشگل ... شدیداْ احساسات عشقولانه بهم دست داده، دلم میخواست الان بیرون بودم و تو برفا راه میرفتم. یاد دوران مدرسه افتادم که دیدن این برف تعطیلی فردای مدرسه رو بهمون نوید میداد. بیچاره اونایی که خونه تکونیشون رو شروع کردن کاراشون نصفه نیمه مونده! چقدر از این کارای دم عید و خرید عید و شلوغی و ترافیکش بدم میاد...
راستی کلی فیلم ندیده دارم. ۹ تا رو هاردم، ۸ تا رو دیویدی...این روزا که فرصت دیدنشون رو ندارم. با این حساب عید اگه مسافرت هم نرم برنامهام پره!!
چند شب پیشا دراز کشیده بودم رو تختم و مشغول تفکرات بودم، صدای تلویزیون هم طبق معمول بلند بود و من تمام دیالوگهای سریالی که نمیدونم چی بود و از چه کانالی پخش میشد رو میشنیدم...یه جملهی فیلم برام خیلی جالب و ملموس بود : «تو یک رابطه وقتی که داره تموم میشه اونی که کمتر عاشقه بهتر میتونه حرف بزنه!» نظر شما چیه؟
بدون شرح
پ.ن۱ : با یکی از دوستام داشتم چت میکردم بهش میگم دچار پارادکس شدم! الان هم دلم برف میخواد هم دریا و گرمای کیش! حال میده لب ساحل آفتابی دراز بکشم، در عین حال برف هم بیاد...ایشون هم فرمودن که به شیخ زاید بگو برات تو دبی درست کنه!
پ.ن۲ : این لینک رو ببینید، جالبه. شهروندانی با پالتوهای ۱۸ میلیونی!
|