یک ساعت پیش سال 85 با همه خوبیها و بدیها و لحظات خاطرهانگیز و تلخش آخرین نفسهاشو زد و به تاریخ پیوست. یک سال دیگه از عمر ما تموم شد. خوب یا بدشو خودمون میدونیم و خدای خودمون! حدود 2 ساعت و خوردهای دیگه هم سال ۸۶ شروع میشه. این لحظات رو دوست دارم. اصلاً دلم نمیخواست که این ساعتهای به قول خودم برزخی رو از دست بدم و بخوابم. دارم به این ۳۶۵ روزی که گذشت فکر میکنم، به اتفاقاتش، به آدمهای که باهاشون آشنا شدم، به آدمهایی که از زندگیم رفتن. به کارهایی که قرار بود انجام بدم و دادم و کارهایی که قرار بود انجام بدم و ندادم. به قولهایی که وفا شد، به قولهایی که زیرش زده شد. به شبهایی که با خنده به خواب رفتم و به شبهایی که تا صبح اشک ریختم. به شادیهام و به غمهام... به خانوادهام فکر کردم، به پدر و مادری که دوستشون دارم و خواهر و برادری که برام عزیزند. به مانی جیگرم که دیگه بهم میگه خاله مهتاب جون و کلی بابت کادوی عیدش امروز ذوق کرد. به دوستام و همکارام فکر کردم. به اینکه چقدر تونستم برای دیگران آدم مفیدی باشم و چقدر هم میتونستم باشم و نبودم! خدایا عزیزامو، خانوادهامو و دوستانمو در سال جدید به تو میسپارم و ازت میخوام که دلشون همیشه شاد باشه و تنشون همیشه سالم. بهترینها رو براشون آرزو میکنم. خدایا سال ۸۶ رو بهترین سال این چند سال گذشته زندگیام قرار بده و آرامش رو به زندگی من عطا کن.
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری برقرار و بردوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
عیدتون مبارک...
|