گاه یادِ همان چند ستارهی دور که میافتم دور از چشمِ تاریکی میآیم نزدیکِ شما کمی دلم آرام بگیرد خیالم آسوده شود جای بعضی زخمها را فراموش کنم اما هنوز نگفته: ها! باد میآید.
با این حال تو خودت قضاوت کن من هنوز هم بَدترین آدمها را دوست میدارم
«سیدعلی صالحی»
امروز پامو باز کردم اما هنوز ورم داره و نمیتونم درست و حسابی راه برم. فردا هم با پررویی تمام، با این پای نیمه سالم دارم میرم مسافرت...خدا کنه توی راه اذیتم نکنه! هرچند که با باندکشی میبندمش و چکمه میپوشم، اما به احتمال زیاد نمیتونم خیلی ورجه وورجه کنم. اول تصمیم داشتم که نرم و بمونم خونه اما واقعاْ خسته شدم از این خونهنشینی!
جمعه هم بروبچز فامیل تصمیم گرفتن واسه تغییر روحیه من یه پیکنیک دسته جمعی راه بندازن! ۱۰ نفر شدیم و ناهار رفتیم چیتگر. هرچند که خیلی خوش گذشت اما چون هوا سرد بود پای تو گچم از سرما گزگز میکرد و تا صبح اذیتم کرد. تازه فکر کنید با اون پا و عصا کلی هم رقصیدم. البته برادران شریف نیروی انتظامی هم بعد از اینکه نتونستن به نسبت فامیلیمون گیر بدن و دیدن هیچ کار خلاف دیگهای نکردیم، به علت رقص و پایکوبی و آلودگی صوتی!!! کارت ماشین و گواهینامه پسرعمهامو گرفتن و گفتن ۱۵ روز دیگه برید از وزرا تحویل بگیریدش و جریمهاشو پرداخت کنید. ما هم مجبور شدیم واسه پس گرفتن مدارک تا عصر دنبال پارتی و آشنا و ... باشیم و به این نتیجه رسیدیم که نه تنها در اینجور موارد داشتن یک فروند آشنای خفن در بین این برادران محترم میتواند بسیار مهم و کمکرسان باشد، بلکه کلاْ در مملکت گل و بلبل ما بدون داشتن پارتی نمیتوان خر مراد را از پل راند.
خدا رو شکر که خدا هم یادش افتاده تتمهی جیرهی برف و بارون زمستون پارسالمون رو برامون بفرسته، واسه همینم هست که دوباره از فردا همه جای کشور بارندگی و برف و سیل شروع میشه. امیدوارم اوضاع جادهها خیلی هم خراب نشه که مجبور بشیم از وسط راه برگردیم.
نمیدونم چرا دو سه روزه دلم گرفته...هیچ دلیل خاصی هم واسش پیدا نمیکنم لامصب!
هرچی فکر کردم نتونستم یه دروغ سیزده باحال از خودم بسازم که بشه جماعت رو باهاش سرکار گذاشت. حیف شد!!
پ.ن : عنوان از این بهتر واسه این پست پیدا نکردم ؛)
|