سوختم...


۱- تمام تنم داره میسوزه، شبا از درد نمیتونم بخوابم چون به هرطرف که میخوابم دردم میاد. فکر کنم اگه برم بیمارستان سوانح و سوختگی به علت سوختگی درجه ۱ و در بعضی نواحی درجه ۲ بستریم کنند. چه غلطی کردما!!
تازه دکتر گفت که بهتره به جای سیلورسولفادیازین، پماد روغن ماهی بزنی! وای که چه بوی تهوع‌آوری داره...دیشب تا صبح از بوی بدش خوابم نبرد، جوریکه ساعت ۵ پاشدم رفتم حموم. بدبختی اینکه از لیف و صابون هم نمیتونم استفاده کنم! حالا این بوی گند مگه با شامپو بدن از بین میرفت؟ اما خداییش کلی بهتر شدما...البته امشب هم دوباره برنامه پمادزنون و بوگند راه اندازون دارم :(((((((

۲- اون مسافرت شماره ۸ پست قبلی جور شد. یعنی در راستای خلوص نیت و دلسوختگی ما!!! امام رضا طلبید و رفتیم یه چند روزی دریا. جاتون خالی به قول یکی از دوستان (که چشم نداشت ببینه ما این چند روز خوش باشیم) سعی کردیم هیچ تفریحی رو از قلم نندازیم. برای اولین بار رفتیم کارتینگ و جت اسکی و از اونجایی که ما تیرانداز ماهری هستیم و پارسال دوره‌هاشو گذروندیم،  تراپ اسکیت هم رفتیم و کلی پول کباب شدیم بابت تیرهایی که در وَکردیم! کلی هم خوردیم و اون ۱-۲ کیلویی که به زحمت آب کرده بودیم به سلامتی و میمنت برگشت سرجاش!

۳- هرچقدر اون چند روز خوش گذشت و حالم جا اومد، درعوض خبر بستری شدن بابام و جراحیش کلی شوک بهم وارد کرد و حالمو گرفت. حالا خدا رو شکر که عملش خوب بوده و حالش رو به بهبوده اما این ۲ روزه هرکی ازم پرسیده که چی شده زدم زیر گریه و اشک ریزان ماجرا رو تعریف کردم. آخ که چقدر دلم براش تنگ شده و چقدر دوستش دارم من :( از محیط بیمارستانها حتی درجه یک و خصوصیش هم متنفرم! اصلاْ نمیتونم تحملش کنم. امیدوارم زودتر مرخصش کنن باباجونمو :((

۴- همینجوری چون غصه‌دار بودم خواستم یه شماره خالی رد کنم!

۵- راستی در راستای استقبال جمعی از خوانندگان از نوشتن پستهای شماره‌ای و برای رضایت خاطر این عزیزان!! این پست نیز شماره گذاری شد. حالشو ببرید..

۶- ...؟؟!!! (اصلاً این فکر به مغزتون خطور نکنه که مطلب واسه این شماره کم آوردمها)

بعدتر نوشت:

۷- جهت توضیح شماره ۱ و عنوان پست: ۳-۴ روز و هر روز ۳-۴ ساعت پشت سرهم شنا کردن تو دریا اونم تو اوج گرما و آفتاب این عوارضم داره!

۸- امروز عصر رفتم بیمارستان پیش بابام و بعدشم رفتم کلاس، خسته و کوفته داشتم به حالت نیمه افقی برمیگشتم خونه! از خیابون که داشتم رد میشدم دیدم یه موتوری دم پیاده‌رو ایستاده. تا اومدم از جلوش رد شم،راه افتاد و اومد جلو و به روش کاملاْ محترمانه‌ای از روی پای من رد شد! دادم رفت هوا که آقا مگه کوری؟ پام له شد! حالا به جای اینکه برگرده عقب، رفت جلو و بقیه پام رو هم له کرد. تازه مرتیکه احمق میگه هوییییییی خانوم!!! دهنتو درست کن!!
مرده بودم از خنده و درد! فکر کنم میخواست بگه این چه طرز حرف زده اما ...
شانس آوردم کفش ورزشی پام بود وگرنه الان ناخنهای پام داغون بودن.

۹- حالا من هی بگم این ضرب‌المثل مشکل داره! بابا کم مونده با این اوضاع و احوال و اتفاقاتی که واسم میوفته زنده به گور و جوون مرگ بشم من!

۱۰- دیدید چقدر موضوع و شماره گیر آوردم واسه نوشتن؟؟