لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
«خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی» 

 

پ.ن: ما که تنهاییم و از خستگی نای بیدار موندن و یلدا گرفتن نداریم، هرچی هم واسه امشب تدارک دیده بودیم عصری نشستیم خوردیم و الانم فالمون رو گرفتیم و چون بدجوری خواب اومده پشت چشمامون، میریم که داشته باشیم یه خواب درست و حسابی رو که فردا متاسفانه شنبه ‌است و روز از نو و روزی از نو... اما امیدوارم برای شما که یلدا نگه داشتید و دور هم هستید امشب شب مبارک و خاطره‌انگیزی باشه و بهتون خیلی خوش بگذره.

 

 

تفال

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست