«مای ولنتاین» کسی که نباشی میتوانی بنشینی و ساعتها از مضرات این فرهنگ وارداتی غربی حرف بزنی و همه را تشویق کنی که سپندارمذگان اصیل و باستانی خودمان را جشن بگیرند! ولی در واقع برایت فرقی نکند که ملت چه روزی را روز عشق بدانند! چون تا به حال در این روز نه برای کسی کادویی خریدهای و نه کسی به مناسبت این روز هدیهای به تو داده است!
«مای ولنتاین» کسی که نباشی، خندهات میگیرد به این همه اساماسی که ملت برای تو هم میفرستند و فکر میکنند که همه باید ولنتاین را مثل عید نوروز به هم تبریک بگویند، حتی اگر آن شخص دخترخاله، همکار و یا خواهر آدم باشد و مهم هم نباشد که اصلاْ مناسبت این روز برای چیست! و تو هم حوصلهی این را نداشته باشی که فلسفهی این روز را برای این همه آدم توجیه کنی!
«مای ولنتاین» کسی که نباشی وقتی از خیابان میرزای شیرازی رد میشوی و عروسکها و قلبهای قرمزی که در بزرگترین اندازه ممکن پشت ویترین مغازهها آدم را وسوسه به خریدشان میکنند میبینی و دختران و پسرانی را که در حال خرید کادو و شمع و شکلات و ... هستند، ته دلت چیزی وول میخورد که انگار چیزی در زندگیات کَم است و گمشدهای داری که حالا حالاها خیال پیدا شدن ندارد!
برای همینم هست که برای خاطر دلت، سر چهارراه از پسرک گل فروش همه گلهای نرگسش را میخری و خودت را به یک نهار خوشمزه در یه رستوران شیک دعوت میکنی. عصر جمعه هم بعد از یک جمع دوستانه، وقتی میبینی همه به سراغ زندگیشان رفتند و تو ماندی و تنهاییت، به سرت میزند که بروی پارک و زیر باران قدم بزنی و نتیجهاش میشود یک حال گند و افتضاح از هم زدن خاطرات گذشتهات و یک آنژین چرکی به علاوه ورم ملتحمهی چشمی که یک هفته تو را خانهنشین میکند :(
پ.ن : حوصلهام سر رفته حسابی... خسته شدم از بس خوابیدم! حالا کو تا شنبهی دیگه :(((
|