شرمنده ام

خدایا واقعا جای حق نشستی ......من بارها بهم ثابت شده که هر وقت ناشکری کردم خدایا نشونه هاشو مثل پتک کوبونده تو سرم تا بلکه آدم بشم و دست از این حرفها و ناشکریها بردارم. اما مگه من درست میشم!!! دوباره بعد چند روز که گذشت و همه چی یادم رفت ؛  روز از نو روزی از نو   .میدونم الان دارید یه جورایی بهم نگاه می کنید از همون نگاههای ..... هر چی بهم بگید حق دارید؛ ولی چه کنم دیگه........ به قول طغرل خدایا توبه

البته فکر میکنم این خصوصیت تو خیلی از آدمها وجود داره که زود اون نشونه ها رو فراموش میکنند؛ نشونه هایی که اگه بهشون از ته ته دلت توجه کنی شاید حتی مسیر زندگیتو عوض کنند و تو بشی یه آدم دیگه که با قبل خیلی فرق کرده و متفاوت تره؛ البته بستگی به نوع اون نشونه ها هم داره ها.به بعضی نشونه ها هم اصلا نباید توجه کنی چون تو رو از مسیری که انتخاب کردی منحرفت میکنند.......اصلا من چرا دارم از این حرفها اینجا میزنم .اومدم اینجا که فقط بگم خدایا منو ببخش اگه که بنده ناشکریم. مرسی


نظرات 6 + ارسال نظر
ماه مهر سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:43 ب.ظ http://mahemehr.blogsky.com

سلام مهتاب خانوم...
خدا همیشه به ما آدما نگاه میکنه.. اون بیشتر از هرکس و هر چیزی حواسش به ما هست.. حتی از خود ما به ما نزدیکتره..
از من به من.. اون تنها دوستیه که همیشه دوسته... دوستمون داره.. و مارو تنها نمیزاره... توی غم یا شادی.. توی سختی یا آسودگی.. میدونی چرا... مثل قلبت که همیشه با تو هست... فقط باید حس کرد... خوش به حال اونایی که خدا خیلی دوستشون داره.. و خیلی باهاش صمیمی هستند..

فرزاد استقلالی سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:51 ب.ظ http://farzadss.blogsky.com

پیشنهاد می کنم قالب وللاگت رو عوض کنی و از دوباره بسازی اینو...زیرا همش ارور می دهد منظورم ان بود که موس رو که تکون وبیدم . واروره..ابــــــــــــیـــــــــتـــــــــــــــه

مرد تنها(نگاه) سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:18 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

خدا...
خدای ما را
تنها
بخشایش است و بس!
دل
ارام
دار...
نالان مشو!

نسیم صبح چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 ق.ظ

این قدر در میزنم این خانه را تا ببینم روی صاحب خانه را

خدا خیلی مهربونه، تلنگر زدنشم به خاطر اینه که خیلی دوستمون داره، میخواد بیراهه نریم، میخواد اگه اشتباهی هم کردیم زود برگردیم و دوباره صداش کنیم ازش کمک بخواهیم. به خاطر همینه که میگه:
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
تنها گوشه ای از مهربونی خدا رو میشه تو وجود مادر دید، مادر که خودش مظهر عشق و مهربونی به فرزند خودشه.
چه قدر مزه داره، آدم چه حالی میکنه وقتی یه چیزی از خدای مهربون طلب میکنه، آخه ردخور نداره. مگه میشه چیزی ازش بخواهی و دریغ کنه.
خدایا قربونه مهربونیت برم

نسیم صبح چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:53 ق.ظ

وقتی تبر به ریشه غرورش زدند...
وقتی هر چه داشت از او ستاندند...
وقتی او را به جزای تمام گناه هایی که مرتکب نشده بود، رساندند...
وقتی احساس او را دروغ خواندند...
وقتی روزنه‌های امیدش را کور کردند...
وقتی تک ستاره شبهای پر از ترانه‌اش را خاموش کردند...
وقتی تکیه‌گاهش فرو ریخت..
وقتی خورشید آرزوهایش غروب کرد..
وقتی طوفان، لانه‌اش را نابود ساخت..
وقتی زمستان، گرمای عشقش را رو به سردی برد...
وقتی او را در بیابان خشک_ ترس رها ساختند..
وقتی باران_ چشمان پر از انتظارش را باراندند...
وقتی گل صبرش را خشکاندند...
وقتی بالهای پروازش را شکستند...
و وقتی دلش را بی رحمانه ربودند و بعد آن را زیر پاهایشان له کردند!....
او...
او سرش را بر خاک نهاد و با تمام آن هیچ که داشت فریاد زد:

"خدایا شکرت."



--------------------------------------------------------------------------------

فرشته آسمانی چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:28 ب.ظ

مهتاب جان
متن شما را خواندم همین طور نظریات سایر دوستان را
همه دوستان بسیارخوب نوشته بودند فقط متوجه نشدم چرا نسیم صبح دو مطلب متناقض راجع به شکر گزاری نوشته بود البته ببخشید فضولی می کنم اما برای من جالب بود.
نوشته هایت بسیار زیبا هستند امیدوارم همیشه موفق باشی
باز هم به تو سر می زنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد