تو یه روز نیمه گرم بهاری مجبور شدم کرکره اینجا رو بکشم پائین و تعطیلش کنم
حالا تو یه شب گرم بهاری متمایل به تابستونی تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم. احساس میکنم واقعاْ احتیاج دارم که حرفامو، غم و غصه هامو، شادی هامو و غرغرامو به کسی بگم یا جایی بنویسم.خوب چون کسی رو پیدا نکردم بنابراین برگشتم سر خونه زندگیم!! تو این مدت بارها خواستم که بنویسم اما نمیتونستم و خیلی سعی کردم که جلوی خودمو بگیرم و سراغ اینجا نیام. چرا نمیتونستم، بماند!!! اما حالا بدجوری نیاز به نوشتن رو در خودم احساس میکنم. دیگه برام مهم نیست که چی میشه و چه اتفاقاتی میافته؟ مهم اینه که دل خودم راضیه