میدونم که ننوشتنم خیلی طولانی شده! اما این روزا اصلاْ حوصله نوشتن نداشتم و ندارم. بنابراین فقط اومدم بگم که حالم خوبه و زندهام... تا بعد!!
هیچ وقت برای شروع دیر نیست و بهتر است که همیشه جرأت آغاز کردن را داشته باشیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن شبانه: احساس میکنم این «تا بعد!!» کمی تا قسمتی زیاد طول بکشه! به هیچ وجه رو مود نوشتن نیستم، دلم میخواد یه مدتی ننویسم، بنابراین اگه غارنشینی بنده طول کشید نگران نشید! البته شایدم همین هفته دیگه اومدم و چرتنویسی رو دوباره شروع کردم، اما فعلاْ یه مدتی نمیخوام این دور و ورا بپلکم...
در پناه حق، تا بعدددددددددددددددددددد
از ۱۳ آبان ۱۳۸۴ که وبلاگم رو به سیستم جدید بلاگ اسکی انتقال دادم و در نتیجه قالب قبلی وبلاگ پرید تا امروز!!! تصمیم داشتم که یه قالب واسه اینجا طراحی کنم که به دلایل واضح و مبرهنی تا کنون این اقدام میسر نگردیده بود و امروز در یک حرکت انتحاری و مردمی و ... فقط رنگ اینجا رو عوض کردم!
چون هوا کم کم داره گرم میشه و تابستون از راه میاد یه رنگ متناسب با فصل انتخاب کردم، هرچند که خودم از ترکیب نارنجی و سبز هم خیلی خوشم میاد ولی توناژ کرم و نارنجی هم بدک نبود.
حالا نظر شما چیه؟ خوب شده؟؟ به نظر خودم که از اون رنگ آبی بیحال قبلی خیلی بهتره، وبلاگم سرحال اومده و کلی انرژی مثبت بهم میده، امیدوارم برای شما هم اینجوری باشه ؛)
اگه خدا بخواد و این تنبلی مفرط (:دی) رو بذارم کنار، شاید قالبشو هم عوض کردم...تا چه پیش آید!!!
بعد از تحریر : صبح که داشتم رنگ اینجا رو عوض میکردم مانیتورم LCD بود، در نتیجه رنگ سبز اینجا متمایل به سدری بود نه پستهای!! و همخونی قشنگی با نارنجی داشت. از اینکه همچین ترکیب رنگِ خوبی انتخاب کرده بودم کلی خوشبهحالم بود. در عوض وقتی خونه با مانیتور معمولی، رنگ وبلاگم رو دیدم کلی تو ذوقم خورد! تو این چند روز تعطیلی حتماً عوضش میکنم. به هرحال شرمنده که این همه از رنگ اینجا تعریف کردم، لابد میدونید که عروس تعریفی چی از آب درمیاد دیگه!!
- این متن برام ایمیل شده بود. توصیه میکنم تمام خطوطش رو بخونید و ...
ما خودمان را متقاعد میکنیم به این که زندگی بهتر خواهد شد وقتی که ازدواج کنیم و خانوادهای تشکیل دهیم. سپس سر خورده و ناامید میشویم چرا که بچههای ما کوچک هستند و به توجه دائمی نیاز دارند، پس به امید آینده بهتری هستیم تا آنها بزرگ شوند بعد که به سن نوجوانی رسیدند و ما درگیر مشکلات آنها هستیم، آرزوی گذشتن آنها از سن بحران و فردای شادتری را داریم... به خودمان وعده میدهیم زندگی بهتری را... وقتی من و همسرم با هم تلاش کنیم، تا ماشین بهتری تهیه کنیم، تا به مسافرت تفریحی برویم، تا... بالاخره بازنشسته شویم.
حقیقت این است که هیچ زمانی برای شاد بودن بهتر از زمان حال نیست. زندگی همیشه پر از درگیری و سعی و تلاش است. چه بهتر قدرت رویارویی با آنها را داشته باشیم و علیرغم تمام مشکلات تصمیم بگیریم شاد زندگی کنیم. برای مدت مدیدی به نظر هر کسی میرسد که زندگی واقعی را باید از جائی شروع کرد، ولی همیشه موانعی سر راه وجود دارد، تجربیات سختی که باید از سر گذراند، کارهایی که باید به سرانجام برسد، زمانی که باید صرف انجام کاری شود، قبضی که باید پرداخت شود، سپس... تازه زندگی آغاز خواهد شد.
این عقاید کمک کرد تا بفهمم هیچ جادهای تا سعادت و خوشبختی نیست، بلکه خوشبختی همان راه و لحظههای زندگی است که طی میکنیم. پس از تمام لحظات زندگیت لذت ببر... کافیست....
در انتظار بودن برای اتمام تحصیلات یا شروع آن. به دست آوردن پول یا خرج کردن آن، برای کاری را شروع کردن، برای ازدواج، برای یک روز تعطیل، خرید ماشین جدید، دادن قرضها، برای بهار، تابستان، پاییز و زمستان، برای اول ماه، پانزدهم ماه، برای آهنگی که قرار است از رادیو پخش شود، برای مردن، برای دوباره زنده شدن... قبل از اینکه تصمیم بگیری شاد باشی.
شاد بودن یک سفر طولانی است، نه یک مقصد. هیچ زمانی برای شاد بودن بهتر از زمان حال نیست... زندگی کن و از تمام لحظاتش لذت ببر.
آیا به خاطر می آوری: نام پنج نفر از ثروتمندترین اشخاص جهان، پنج شخصی که در سالهای اخیر ملکه زیبایی جهان شدهاند یا ده نفر از کسانی که جایزه نوبل را بردهاند و یا حتی ده هنرپیشهای که اخیراً اسکار گرفتهاند... نسبتاً مشکل است. نگران نباش هیچکس به خاطر نمیآورد، تشویقها پایان می پذیرد. مدالها را گرد و غبار فرا میگیرد و برندهها خیلی زود فراموش میشوند...
ولی اکنون ببین آیا به خاطر میآوری: نام سه معلمی که در پیشرفت تحصیلی تو نقش موثری داشتهاند، سه نفر از دوستانت که در زمان احتیاج به تو کمک کردهاند، یا انسانهایی که احساس خاص و زیبایی را در قلب تو به وجود آوردهاند، یا اسم پنج نفر از کسانی که مایل هستی اوقات فراغت خود را با آنها بگذرانی. جواب دادن خیلی بی دردسر و راحت است، نیست؟
کسانی که به زندگی تو معنا بخشیدهاند، جزو مشهورترین و بالاترین افراد دنیا نیستند! آنها ثروت زیادی ندارند یا مدال و جایزه مهمی به دست نیاوردهاند. ولی... آنها کسانی هستند که نگران تواند و از تو مراقبت می کنند. کسانی که مهم نیست چگونه، ولی در کنار تو میمانند... مدتی درباره آن فکر کن... زندگی خیلی کوتاه است و تو، در کدام لیست از کسانی که نام بردم هستی؟ آیا میدانی؟ بگذار تو را یاری کنم.
تو جزو مشهورترین های جهان نیستی ولی در میان کسانی هستی که من به یاد دارم این ایمیل را برایشان بفرستم.
مدتی پیش در المپیک معلولان در شهر سیاتل، 9 دونده در خط شروع برای مسابقه صـد متر ایستاده بودند، تیر شروع مسابقه شلیک شد. دوندهها سعی میکردند بدوند و برنده شوند. ناگهان پای یکی از آنها پیچ خورد و افتاد و شروع به گریه کرد. هشت دونده دیگر پس از شنیدن صدای گریه او دست از مسابقه کشیدند و بازگشتند. یک دختر عقب مانده ذهنی کنار او نشست او را در آغوش گرفت و به او دلداری داد. سپس همه دوندهها در کنار هم راه رفتند تا به خط پایان رسیدند. تمامی جمعیت حاضر در استادیوم ایستاده بودند و برای آنها دست میزدند... تشویقی که مدتی بسیار طولانی ادامه پیدا کرد. کسانی که نظارهگر این صحنه بودند هنوز درباره آن حرف میزنند. مـیدانید چــرا؟ زیرا این حادثه عمیقاً در قلب ما تاثیر گذاشت و ما همه میدانیم چیزهای مهمتری از برنده شدن یک نفر در دنیا وجود دارد.
کمک کردن به دیگران برای این که آنها هم موفقیت را تجربه کنند، حتی اگر به این معنی باشد که قدمهای خود را آهستهتر کنیم و در شیوه زندگی خود تغییراتی ایجاد کنیم...