از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید !!!

سه ساله که دارم شب یلدا تو وبلاگم مطلب مینویسم که البته اولیش تو وبلاگ قبلیم بود! دومی و سومیش هم تو همین وبلاگ!! داشتم فکر میکردم که تو این سه سال من شب یلدا مریض بودم و کلی حالم گرفته شده بابت این مسئله، حتی سال اول از شدت بیماری مجبور شدم برم اورژانس :(
امروزم از صبح حالم بد بود و اون سرما خوردگی مسخره همراه با سرگیجه و سردرد و ... دوباره اومده سراغم و مجبور شدم برم دکتر و استعلاجی بگیرم و بیام خونه بخوابم.
امیدوارم تا شب حالم بهتر بشه :(( هرچند که تا ساعت 9 شب کلاس دارم و مامانم هم مسافرته و فکر نکنم شب یلدای امسال خیلی حال بده. اما دلم میخواد هی قهوه بخورم و هی فال حافظ بگیرم.شایدم یه اتفاق خوب یه سورپرایز حالم رو سر جاش بیاره ؛)

شب یلدای خوبی داشته باشید و دلتون همیشه شاد باشه !!


 ببین فقط میخواستم بهت بگم که : 
    
     خیلی بی‌معرفتی
         خیلی بی‌مرامی
            خیلی نامردی
                خیلی پستی
                     خیلی ...

 همین!!

خوب تابلو بود که کجا رفته بودم دیگه!!
کیش نگو ، بگو سرزمین ... نه بابا آتیشش کجا بود!! جزیره بارون و تگرگ و سرما!! باورتون میشه از سال 1369 همچین بارون و تگرگی اونجا نیومده بودش و به یمن قدوم مبارک من و دوستام آن چنان سیلی اون چند روز اونجا میبارید که گفتیم اگه چند روز با همون شدت بارون بیاد کل جزیره میره زیر آب! شاید باورتون نشه اما یه روز که رفتیم ناهار رستوران بارون نم نم بود و وقتی 1 ساعت بعدش خواستیم برگردیم هتل تا ساق پا تو خیابون آب بارون جمع شده بود و من تو اون هوا و بارون رانندگی کردم با یه مزدا 6 توپ، آی حال داد آی حال دادددددددددد.
بارونش خیلی زیبا بود ولی ما ترجیح میدادیم آفتاب باشه تا بتونیم از دریا استفاده کنیم. خدا هم دید اینجوریه روز آخر یه نیم روز آفتابی کرد هوا رو که حال ما خیلی هم گرفته نشه. اما همینکه داشتیم برمیگشتیم دوباره بارون شروع شد، جوری که پرواز بعد از ما کنسل شد! به هرحال جای همه خالی! واقعا خوش گذشت و سرما خوردگی من هم به کلی خوب شد ؛)
بماند که من پول کباب شدم و کلی خرید کردم و مجبور شدم کلی هم سوغاتی بخرم واسه این و اون.

راستی یه سؤال داشتم! مشکل از دوستیها و رابطه‌هاست آیا؟ من خیلی احمقم که خیلی از دوستام سعی دارند از من سوءاستفاده کنند؟ یا آدمایی که گیر من می‌افتند عجیب و غریبند؟! شایدم مشکل از جای دیگه است ؟؟؟؟ میشه جواب سؤالم رو بدید. بدجوری احساس ببو گلابی بودن و سادگی وحشتناکی بهم دست داده :( شدم مثل این آدمهای رودست خورده که به هرکسی میرسم یه جورایی باید حال منو بگیره وگرنه روزش شب نمیشه!! فکر میکنم نکنه منم باید مثل بقیه قالتاق و ... باشم تا اینهمه حالم گرفته نشه!! نکنه منم باید واسه دوستی‌ها ارزشی قایل نباشم !! نکنه منم باید حال بقیه رو بگیرم و فقط و فقط خودم واسه خودم مهم باشه و دیگران برام اهمیتی نداشته باشند؟!! اینجوریاست آیا؟؟!! یکی بهم بگه لطفاْ !!

آهان اگه این مطلب رو خوندید و جواب سؤالم رو ندادید، مجبورید 100 بار بگید " رولِر بِلید - لورل هاردی " یالا تکرار کنید .... رولِر بِلید - لورل هاردی - رولِر بِلید - لورل هاردی - رولِر بِلید - لورل هاردی D: