-
فنجان لحظه ها
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 10:57
برایم فنجان کوچکی بیاور، پر از لحظه های شاد، پر از شادی ، پر از لبخند ، پر از پیوند، لبریز از خاطرات معطر دوستی، برایم فنجان کوچکی بیاور تا نقش خوش دیدار را در آن ببینم، طعم خوش مهر را در آن بنوشم، یک جرعه کافی است تا بی تابم کند، آرامم کند، سر انگشتان من آهسته نوازش را می یابد، شاهد لحظه های جاودانگی یک قطره دوستی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبانماه سال 1387 10:58
سکوتم از رضایت نیست...
-
هرگز...
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 14:19
هرگز نگو که دوست داری، اگر حقیقتا" بدان اهمیت نمی دهی. درباره احساست سخن نگو ، اگر واقعاْ وجود ندارد. هرگز دستی را نگیر، وقتی قصد شکستن قلبش را داری. هرگز نگو برای همیشه، وقتی میدانی که جدا می شوی. هرگز به چشمانی نگاه نکن، وقتی قصد دروغ گفتن داری. هرگز سلامی نده، وقتی میدانی که خداحافظی در پیش است.
-
من و حافظ
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 08:18
سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد ساقیا می...
-
vacation
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1387 13:21
تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشیم!!! پ.ن ۱ : این آگهی جهت روشن شدن اذهان عمومی و عدم مراجعه بیحاصل شما عزیزان به این وبلاگ صادر گردیده و ارزش دیگری ندارد. پ.ن ۲ : امسال، قراره برای من سال متفاوتی باشه، هروقت تونستم که اینجا هم متفاوت بنویسم برمیگردم! البته با اینجور نوشتن مشکلی ندارم اما دلم نمیخوام دیگه غرغر کنم، همین!!...
-
حول حالنا الی احسن الحال...
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 04:10
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمهها و دشتها خوش به حال دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نیمه باز خوش به حال دختر میخک که میخندد...
-
آرزو
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 11:29
اول از همه برایت آرزو میکنم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید... اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار......
-
ضایع میشویم...
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 20:01
ــ تو اداره همه نشستیم پشت میزهامون و هرکی مشغول یه کاریه، رئیس دایرهای که توش کار میکنم و یه همکار آقام میزشون روبروی میز منه! یه همکار آقا سمت راستم و یه همکار خانوم هم سمت چپ من میشینه! فاصلهها به نسبت زیاده اما خب تا جم بخوری همه میتونن رصدت کنن و حرکاتت رو زیر نظر بگیرن و این وضعیت تا پارتیشن بندی ادامه داره!...
-
There is no more LOVE
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 10:21
حالم اصلاً خوب نیست،نه حال جسمیم روبهراهه نه حال روحیم :( ای تف تو روح این زندگی...
-
?Are you My Valentine
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 13:29
«مای ولنتاین» کسی که نباشی میتوانی بنشینی و ساعتها از مضرات این فرهنگ وارداتی غربی حرف بزنی و همه را تشویق کنی که سپندارمذگان اصیل و باستانی خودمان را جشن بگیرند! ولی در واقع برایت فرقی نکند که ملت چه روزی را روز عشق بدانند! چون تا به حال در این روز نه برای کسی کادویی خریدهای و نه کسی به مناسبت این روز هدیهای به تو...
-
غر میزنیمممممممممممم
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 21:46
من خیلی عصبانیم : ـاز دست اون بیمهی مزخرف که اونقدر فرانشیز و استهلاک و کوفت و زهرمار از هزینه بیمهام کم کرد و هی گفت بیمهات حق ایاب و ذهاب و پارکینگ و ... رو پوشش نمیده که آخرش 80 تومن هم از جیب گذاشتم واسه ماشینم. برعکس همه که وقتی از بیمه اشون استفاده میکنن یه پولی هم آخرش تو جیبشون می مونه... ـاز دست اون...
-
میدونی؟
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 22:01
ـ میدونی؟؟ ... من خیلی خرم :( ـ نه نه نه نه نه... بس کن حرف نزن...خستهام غر نزن! ـ خوب بابا حالا چرا میزنی؟ راستش میدونی چیه...تو هم خیلی خری! ـ واییییییییییییییییییییییییی :(((( ـ :دی - فقط آقا پلیسه مونده بود که به ما تیکه بندازه که اونم به سلامتی امروز سر صبحی وقتی منتظر سبز شدن چراغ بودم منو مورد عنایت قرار داد و...
-
خنگول و اسبابکشی
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 15:05
۱- خنگول نازنینم نصفش داغون شده و الان خسته و تنها یه گوشه پارکینگ افتاده...یه موتور به خنگول زده که موتورسوارش یه آدم معتادِ مفنگی بدبخت و بیچاره و دارای اختلال حواسه و هر حرفی رو شصت بار تکرار میکنه. دیشب موقعی که کارمون تو شورای حل اختلاف تموم شد و داشتیم میرفتیم خونه میگه خیلی عرذ! میخوام آبجی!! من فامیلی شما باز...
-
آرامش
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 12:40
۱- چند روزه این صفحه بلاگ اسکی رو باز میکنم و یه چند ساعتی همینجوری باز میمونه و بعد بدون اینکه چیزی بنویسم میبندمش! نمیدونم از خستگی چند روز اول هفته است یا سردی هوا یا گرفتگی دلمه(به کسر دال و فتح لام) که حوصله نوشتن ندارم! امروز گفتم حتی اگه ۲ خط هم بنویسم، باید بنویسم! ۲- مامان و بابام بالاخره با ۲۰ ساعت تاخیر...
-
massage & additional comment
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 21:23
۱- دیروز وقت ماساژ ریلکس داشتم و بسیاررررررررررر لذت بردم! وقتی رفتم و گفتم با فلانی که جزو ماساژورای خوبه این سالنه وقت دارم، گفتن که کار داشته و زود رفته! حسابی وا رفتم، اما مسئول سالن که یه خانوم میانسال و قلنبه و خوشگل بود، گفت که عزیزم من میام خودم ماساژت میدم! اولش گفتم حالا واسه اینکه من شاکی نشم، میاد الکی...
-
I miss you
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 15:50
Each morning I wake up You're the first thought on my mind Looking to put my arms around you But there's nothing to find I realize you're not there And again sadness sets in It's a bad situation Neither of us can win I miss you so badly The smile on your face The warmth of your body And how you radiate OUR place I...
-
kish & snow
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 09:48
۱- ای خدا خفهتون کنه، الهی گرفتار سونامی بشید، الهی زیر بهمن خفه بشید، الهی کچل بشید که همه رو تعطیل کردید به جز ما...امروز با بدبختی و فلاکت اومدم سرکار! پرنده پر نمیزد تو خیابونا، همه جا یخ زده بود، نه زنجیر چرخ داشتم که بتونم ماشین بیارم،نه آژانسها ماشین داشتند و نه محض رضای خدا یه دونه تاکسی و مسافرکش تو خیابونا...
-
تفال
جمعه 30 آذرماه سال 1386 21:34
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز که سلیمان گل از باد هوا بازآمد عارفی کو که کند فهم زبان سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بود به امید دوا بازآمد...
-
تنها در خانهی n
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 10:55
¤ مامان و بابام رفتن و ما تنها شدیم ... هرکی زنگ میزنه بهمون میگه که بهبه تنها موندین و حسابی دارید خوش میگذرونید! منم میگم آره جاتون خالی! یه کُلفَت-پارتی حسابی راه انداختیم که فقط شما رو کم داریم! کارهایی مثل تمیز کردن یخچال و سرخ کردن بادمجون و ...که تو عمرم نکردم رو دارم انجام میدم. شبها که ساعت ۶-۷ میرسم خونه،...
-
اساماس
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 09:20
« امیدوارم با بارش هر دونه برف زمستونی، یه غم از روی دلت کم بشه! » وقتی خیلی دلگیری، آسمون دلت ابریه، هیچ آدم یا موضوع دوست داشتنی دور و برت نیست که رنگ شادی به روزای خاکستری و تیرهات بزنه و هیچ دست گرمی نیست که بتونی یخهای دستتو باهاش آب کنی، یهو یه سایت غریبهی آشنا برات این اساماس رو میفرسته و ناخودآگاه باعث...
-
روزهای مزخرف
شنبه 17 آذرماه سال 1386 11:00
امروز به طور یقین برای من روز بسیار مزخرفیه...حالم اصلاْ خوب نیست. سرشارم از احساسات ضد و نقیض، از حس دوست داشتن و تنفر، از خوشحالی و ناراحتی... از اینکه نمیدونم کاری که میکنم درسته یا غلط، اینکه خودمو باید بابت عملکردم سرزنش کنم یا تشویق! اون از هوای دلگیر و بارون مسخرهی صبح! اینم از کرج رفتن من به تنهایی اونم برای...
-
۱۰۰۰۰۰
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 23:37
۱- به همین سرعت چهل روز گذشت! چشم به هم بزنم عید اومده و بهار و تابستون و پائیز سال دیگه و سالشم میرسه :( دلم براش تنگ شده... ۲- دیشب کتاب هزار خورشید درخشان رو تموم کردم و البته بابت خریدنش کلی خودمو فحش دادم و به خاطر جبران پولی که برای اون کتاب هدر دادم، بدون هیچگونه عذاب وجدانی کتاب خاطره دلبرکان غمگین من رو که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آبانماه سال 1386 15:31
حالم بده ... خیلی زیاد :((((
-
حسودی میکنیم...
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 09:36
نمیدونم کتاب دینی کلاس چندممون بود که فرق غبطه و حسادت رو توضیح داده بود که اگه به کسی حسادت کنی، یعنی دلت میخواد تو جای اون فرد مورد حسادت باشی! اما اگه بهش غبطه بخوری یعنی تو هم دلت میخواد مثل اون باشی! و حسادت خیلی بده و ال و بله ولی غبطه خیلی خوبه و ... تا اونجایی که یادم میاد هیچوقت به کسی حسودی نکردم و همیشه به...
-
چرا پس همه جا تاریک است؟
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 10:11
خانهام بیآتش، دستهایم بیحس، نگاهم نگران! میتوانی تو بیا، سر این قصه بگیر و بنویس این قلم، این کاغذ٬ این همه مورد خوب!!! راستش میدانی؟ طاقت کاغذ من طاق شده٬ پیکر نازک تنها قلمم زیر آوار دروغ خرد شده! میتوانی تو بیا٬ سر این قصه بگیر و بنویس! میتوانی تو از این وحشی طوفان بنویس طاقتش را داری که ببینی هر روز زیر...
-
مادربزرگم رفت ...
جمعه 4 آبانماه سال 1386 13:05
مادربزرگ دوست داشتنی و مهربونم در نهایت آرامش، تنها و بیصدا رفت و من هیچوقت دستاشو نگرفتم تو دستم و نوازششون نکردم. نبوسیدمش و بهش نگفتم که چقدر دوستش دارم.حتی یکبار هم برای گردش و تفریح بیرون نبردمش. سرزده و بدون مامان و بابا نرفتم بهش سر بزنم و کارهای خونهاشو انجام بدم. همیشه اون بود که حال منو میپرسید و هیچوقت...
-
کاش نبودی و نمیدیدمت
شنبه 21 مهرماه سال 1386 11:58
ماجرا دوباره از یه شب بهاری امسال شروع شد. من تو تاکسی نشسته بودم و داشتم برمیگشتم خونه که تو رو دیدم تو ماشینت و متعجب از اینکه دیدم ایران هستی و عجیب احساس حماقت کردم! بعد از اینکه مطمئن شدم خودتی عصبانی از بیخیالیت از ادای دینی که به گردن داشتی و هیچ به روی خودت نمیآوردی باهات تماس گرفتم (که ای کاش نمیگرفتم و با...
-
این روزا
یکشنبه 15 مهرماه سال 1386 13:55
-این روزا بیحوصلهتر از اونم که بخوام بیام اینجا و از اتفاقات روزمرهی زندگی بنویسم. بماند که اونقدر زندگی برام خستهکننده و تکراری شده که وقایع اتفاقیه اون دیگه ارزش گفتن و نوشتن و خوندن نداره! -دوست ندارم به این زودی هوا سرد و بارونی بشه! به اندازه کافی آسمون ابری پاییز دلگیر و غمناک هست، وای به حال اینکه نمنم...
-
پائیز
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 11:04
با سینوزیت حاد، تب و لرز، سردرد و سرگیجه، فین و فین و آنتیبیوتیک، عاشقانه به استقبال پائیز طلایی میرویم! پائیز مبارک « جمعیت دوستداران خش خش برگهای پیادهرو » پ.ن ۱: آقا یکی بیاد این فال منو بگیره بگه من تا آخر سال زنده میمونم یا نه؟؟ مُردم از مریضی و دکتر رفتن پ.ن ۲: جواب سوال پست قبل ترکیبی بود. جواب درست...
-
احمق و احمقتر
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 21:53
سوال : به نظر شما یه آدم چند بار تو عمرش میتونه یه حماقت یا اشتباه رو تکرار کنه؟ الف: یک بار ب: بینهایت بار ج: بستگی به اون آدمه داره! د: بستگی به اون حماقته داره! ه : هیچ کدام پ.ن۱: خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی!!! ای حافظظظظظظظظظظظظظظظظ لهت میکنم با این شعرهات :(( پ.ن۲: خداوندا تو این ماه رمضان به همه مرگ مغزیها...