خوب به سلامتی برگشتم سر خونه زندگیم. دو هفته کلاس فشرده جاوا داشتن، با یک استاد استرالیایی که لهجه انگلیسیش افتضاح باشه و با رئیس و معاون اداره سر یک کلاس نشستن مسلماْ خیلی عالی و دل انگیزه!! مخصوصاْ اگه به واسطه حضور همون بالایی ها هر کاری که دلت خواست نتونی انجام بدی (منظورم چک کردن ایمیل و سر زدن به سایتها و وبلاگهاست و ... !!) خیلی خسته شدم ، اونقدر که دلم میخواد یک هفته فقط بخوابم و استراحت کنم. ولی این فقط مال خستگی جسمم هستش ، خستگی روحیم رو هم که بذارم دم کوزه بهتره :((
دلم خوش بود کلاسهای ان-ال-پی و یوگا میرم تا آرامش پیدا کنم، اما حالا فقط یک جزوه از ان-ال-پی دارم که میدونم اگه به حرفایی که توش نوشته عمل کنم میتونم کمی به آرامش برسم!!! یوگا هم که شده سوهان روحم و صبح زود بیدار شدن و رفتن به کلاسش از صد نوع شکنجه برام عذاب آورتر و سخت تره :( نمیدونم باید چه کنم!! فراموش کردن بعضی آدمها و رفتار و کارهاشون، بی خیال خیلی چیزها شدن، خودمو الکی خوش کردن و ... خیلی کارهای دیگه که انجام دادم و به نتیجه نرسیدم. میدونم که فقط خودمم که میتونم به خودم کمک کنم اما دیگه کم آوردم!! بدجورم کم آوردم.... خدا خودش بهم رحم کنه
کماکان دلم واسه خودم بدجوری میسوزه :(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
خب....می دونی..تا وقتی که دلمون برای خودمون نسوزه نمی تونیم واسه کسی دل بسوزونیم .. مگه نه ؟:)
باز خوبه تو حال و حوصله کلاس رفتن را داری.
کسب علم و دانش چیزه خوبیه صواب داره!!!!