هر وقت که میرم دکتر، تا یک هفته تو یه مودی هستم که فقط منتظر یه تلنگرم تا بشینم واسه حال و روز خودم هی فرت و فرت اشک بریزم.
دیشب رفته بودم دکتر!! نتیجه اخلاقی اینکه آسمون دلم یه مدتی بارونی خواهد بود.
یکی به من بگه چی میخواد بشه بالاخره؟؟؟
وقتی که چشمام پر اشک میشد، سعی میکردم اشکامو نبینی، میگفتی: ببینمت! باز که مولکولهای چشمات دارن میلرزن ... و من عینک آفتابیمو میزدم تا تو لرزش مولکولهای چشمام رو نبینی. اما حالا از اینکه کسی اشکهامو ببینه ناراحت نمیشم ... بزار بقیه هم مثل خودم به دیدن چشمهای بارونیم عادت کنن.
چه امیدی درین مرداب ؟ که عهد ما همه در خواب چه شبهائی دلم گریان ازین دوری, ازین هجران چه دیداری برای ما ؟ درین امید بی فردا که تو دوری و جات خالی منم موندم تک و تنها نه امیدی, نه دیداری نه حتی دست دلداری خدایا این اخه عشقه ؟ که نه خوابه, نه بیداری شدم خسته ازین رفتن "دوستت دارم" رو هی گفتن واسه عشقی که بیهودست مثل بوسست شب مردن چه دیداری درین دنیا ؟ همش حرفه, همش رویا ولی در اوج تلخ مرگ بازم امید ما : فردا
سلام
خوبین
چشاتو ببند چی مبینی؟؟؟؟؟؟ آ ره خدا بزرگه ...
وبلاگتون هم زیبا بود ....سر بزن
یا حق..
مهتاب خانم چی شده ؟
خدا بد نده .. شهیاد چقدر قشنگ نوشته
سلام مهتاب خانم وب لاگ قشنگی داری این قدر نا امید نباش توکلت به خدا باشه وقت کردی به وب لاگ ما هم سری بزن
موفق باشی
مهتاب جان میشه به من بگی چی شده اگه خواستی ایمیل بزن برام.می بوسمت
خانومی مگه چی شده؟:(