سلام! خوبید؟ با روزه چه میکنید... امسال که دیگه روزه خوردن علنی شده! پسرای کلاس ما که پنجشنبه بساط نون بربری و پنیر و خیار گوجه آورده بود و رو میز چیده بود. برای استادها هم نهار خریدند و آوردند....حالا من و دوستم که روزه نبودیم دنبال یه کلاس خالی میگشتیم که بتونیم غذامونو اونجا بخوریم. اما بقیه خیلی راحت و بدون استرس تو ملاعام آب و غذا میخوردند. البته من موافق اینم که هرکسی به هر دلیلی روزه نبود، بتونه بدون سختی و مکافات غذا بخوره!
درگیریهای فکریم خیلی زیاده و اصلاْ با این مسئله حال نمیکنم. کاش زودتر به یه آرامش فکری برسم...
تصمیم گرفتم صبحها بعد از سحر درس بخونم. فقط یه روز تونستم درس بخونم اونم به قاعده یه جلسه درس محاسبات عددی! بقیه روزها تا نشستم سر درس مثل خرس قطبی که به خواب زمستونی میره، میگیرم میخوابم....چرا اینقدر خوابم زیاد شده؟
این برنامه جزر و مد رو میبینید؟ با این فرزاد حسنی بدجوری حال میکنم....البته بماند که خیلی خاله زنک و بچهپررو تشریف دارند ایشون. اما تیکههایی که میندازه خیلی باحاله...
راستی این کیوانِ بلا با نظرخواهیش وبلاگشهر رو بدجوری ریخته بهم....اگه تا حالا نرفتید اونجا که نظر بدید و نظرات بقیه رو بخونید، هرچه سریعتر برید و ببینید آقایون روشنفکر و اُپن مایندِ ایرانی تازگیها چقدر زیاد شدند و ما نمیدونستیم؟!!