پر از حرفم پر از دردِ دل، ذهنم پر از کلمه است، پر از واژه ... اما نمیتونم چیزی بگم، انگاری یکی به این دل من یه قفل گنده زده، همه چیز اونجا زندانی شده.
دلم میخواد بیام اینجا بنویسم اما میگم که چی بشه؟ حرفهایی که همش از درد و غم و غصه است برای چی گفته بشه، نمیدونم چرا نمیتونم از شادیهام و دلخوشیهام بنویسم. این خیلی بده که فقط بلدم غر بزنم و آه و ناله کنم...این خیلی بده که دیدم منفی شده به همه چیز... این خیلی بده که حوصله هیچ حرفی و هیچ کسی رو ندارم. هرکی هم بخواد باهام حرف بزنه دلم میخواد لهش کنم.
راستی دوست دارم اینجا رو از این حال و هوا در بیارم. خیلی فرصت این کارا رو ندارم... اول تصمیم گرفتم اینجا رو واگذار کنم! اما بعد به این فکر افتادم که پیشنهاد همکاری بدم، یکی که دلش بخواد بیاد اینجا و از دلش بنویسه... هنوز تصمیم قطعی نگرفتم اما اگه کسی بود که خواست بنویسه، بهم بگه! خوشحال میشم.
یه گزارش روزانه هم بدم و برم پی کارم. چه روز تعطیلی.بود امروز ... مامان جان تشریف بردند سفر، بابا جان هم بیرون به دنبال کارهاشون... خواهر جان پیش مادربزرگ جان و مهتاب جان هم تنها در خانه... اصلاْ حال نکردم با این تنهایی.هیچ کار مفیدی هم انجام ندادم، درس و مشق هم که تعطیله فعلاْ، چون اصلاْ حوصله درس ندارم، نمیتونم فکرمو رو درس متمرکز کنم. ۳ تا امتحان داد یکی بدتر از اون یکی...
زندگی میگذره، گاهی سخت و گاهی آسون،مهم نیست که ممکنه خیلیش به سختی بگذره، مهم اینه که میگذره، واسه همه هم میگذره... زندگی واسه کسی توقف نمیکنه مگه موقع مرگ!
سلام ! وب لاگ جالبی دارین به منم سر بزنید !! بابای
سلام خوبی؟ وب زیبایی داری . به وب من هم بیا . خوشحال میشم موفق باشی. یا حق
سلام
همون که خودت گفتی دید منفیت کاملا از بین کلماتت مشخصه عوضش کن هرچی زودتر چون اگه موندگار بشه اونوقت میشه یه خصوصیت دائمی که با اردنگی هم بیرون نمیره
برات آرزوی موفقیت میکنم
راستی وقتی حوصله نداری تنها خونه نمون چون احساس بده بیهودگی به آدم دست میده که حال آدمو بدتر میگیره...
راستی چرا میخواهی اینجا رو واگذار کنی انقدر از دلتنگیهات بنویس یا سعی کن شاد بنویسی تا بلکه نوشتن بتونه کمکت کنه که از این حال و هوا در بیایی