رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهایی
به همین سادگی!
او رفته است
و همه چیز تمام شده است.
مثل یک میهمانی
که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگی است
تو نمی توانی آن را تغییر دهی ،
پس تنها آوازی بخوان!
این تنها کاری است که از دست تو برمی آید.
آواز بخوان...
پ.ن ۱: متاسفانه بلد نیستم آواز بخونم...
پ.ن ۲: زندهام هنوز!!! خدا رو شکر از نظر جسمی حالم خوبه، اما از لحاظ روحی داغونِ داغونِ داغونم :(
پ.ن ۳: جواب کامنتهای پست قبلی رو دادم.
پ.ن ۴: تشکر و سپاس فراوان از تمامی دوستان و آشنایانی که به صورت حضوری، تلفنی و یا اینترنتی تولدم رو تبریک گفتند. همچنین تشکر ویژه از خانواده رجبی و بستگان آن مرحوم و جعفر آقا بقال سر کوچهامون!
ببخشید که تشکراتم یه کمی دیر شد! راستش هنوزم حس و حال نوشتن ندارم. اما دوباره مثل دخترای خوب فیلمهامو سرموقع میبینم.
پ.ن ۵: چیه؟؟؟
سلام
عجب رسمی. بد زمونه ای شده
موفق باشی
جونمی جون که اومدی :X حتی اگه خودت پادرمیونی کرده باشی که آشتی بشی
قبلی من بودم
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
اوای خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ایست روییدن عشق
ان لحظه هزاران بار تقدیم تو باد
خوشحالم اپ کردی. زندگی رسم گهی داره بی خیال راه و رسم!!
به به ! بالاخره اطلاع ثانوی رسید و آپ کردی ! به نظر میاد نصفه نمیه روی روال زندگی افتاده باشی دوباره ! این شعر هم که احتمالا در راستای پی نوشت دوم هست زیاد جدی نگیر. انشاءالله بخش دومش هم که از لحاظ روحی باشه به زودی حل بشه. غصه نخور بابا.
به جعفر آقا اینام سلام برسون
کدوم عکس ؟