خوب چیه مگه ؟ تولدمه دیگه!!

تولدم مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک!!

پ.ن : در راستای درخواستهای مکرر دوستان باید به عرض برسانم که بنده وارد بیست و هفتمین سال زندگیِ (...)!!! خود شدم. در ضمن از ابراز لطف و تبریکات صمیمانه شما کمال امتنان و تشکر را دارم و امیدوارم که بتوانم جبران کنم!

پ.پ.ن: این پانویس بالایی هم چون قبلش داشتم یه نامه اداری و رسمی مینوشتم، واسه همین اینقدر ادبی شد.

 از حس بدی که آدم وقتی حقشو میخورن دچارش میشه، بدتر اونه که ببینی یه عده‌ای (علی‌الخصوص دوستان و آشنایان!!) تو رو احمق و خر فرض کردند و تو هم غرق در همون حماقتِ خودت، مدت زیادی بهشون سرویس بدی و به روی خودت نیاری که ای باباااااااااا رسم روزگار اینجوریا هم نیست و واسه کسی باید بمیری که برات تب کنه، نه اینکه تو هی بهشون برسی ولی اونا نه تنها به روی خودشون نیارن، بلکه یه جورایی این خدمات و کارها رو جزو وظایف تو بدونند.
اون موقع است که آدم آی حالش بد میشه، آی حالش بد میشه که دلش میخواد هرچی حس نوع‌دوستی و رفاقت و این چیزاست یکجا ( گلاب به روتون، روم به دیفال!) بالا بیاره. اون موقع است که پشت دستشو داغ میکنه که دیگه از این غلطها نکنه و بشه مثل بقیه ! 
کی میخواد این خریتها و حماقتهای من تمومی بگیره نمیدونم!!