یادداشتهای پراکنده


ساعت ۱۸:۳۲
خوش به حالتون....اکثر شماها الان تعطیل شدید و دارید از تعطیلات عیدتون استفاده میکنید، اما همون طوری که گفته بودم من الان اداره هستم و مشغول انجام کارهای آخرسال که باید تا پایان سال حتماْ انجام بشه حالا تا کی اینجا هستیم الله اعلم خدا کنه تا ساعت ۱۲-۱ تموم بشه :(( ... من کم کم چشمهام داره قیلی ویلی میره، خوشبختانه هنوز کارش به آلبالو و گیلاس دیدن نرسیده  

این چند روزه خیلی سرم شلوغ بوده ... دلم یه عالمه آرامش میخواد،کی فردا ظهر میرسه!!نه فکر کنم پس فردا صبح بهتر باشه

وای هنوز تو ذوق دیروز هستم.......خیلی خوشحالم که دیدمت و ناراحتم که تا دو ماه دیگه نمیبینمت.....گفتی چشم به هم بذارم تموم میشه!! باشه منتظر میمونم. البته کار دیگه ای غیر این هم نمیشه کرد!؟ 

 برمیگردم ... حتماْ


ساعت ۲۰:۱۸
 تقریباْ میشه گفت که کارها نصف شده .همین حالا شامم رو خوردم.....از ظهر اونقدر هله هوله خوردم که دیگه میل به شام نداشتم به زور نصفشو دادم همکارم.....خیر سرم مثلاْ رژیم دارم من!! اما لیست چیزایی که بهمون دادن بخوریم رو بفهمید شاختون در میاد و معنی رژیم رو میفهمید
ناهار(شامل زرشک پلو مرغ+۱ لیوان ذرت+نوشابه)+چای+بستنی+شیرینی دانمارکی از نوع عمله خفه کن+سن ایچ+میوه+شام(مرغ تِندر+سالاد+سیب زمینی+نوشابه)+میوه........... دکترم بفهمه این همه غذا و نوشابه خوردم کله امو درسته میکَنه........... همش تقصیر این آبدارچی ادارمونه که به زور اگه ور ندارم هم میذاره رو میزم......خوب آدم وسوسه میشه دیگه ؛) البته از لیستی که بالا نوشتم نصفش هنوز مونده و نخوردم اما آقایون با ابن همه خوراکی سیر نشدند که هیچچچچچ دارند نقشه کله پاچه صبح رو از الان میکشند، جالب اینجاست که شام همشون یا چلوکباب سفارش دادند یا جوجه کباب و فقط خانمها بودند که غذای بدون برنج و به اصطلاح فست فود خوردند! من یکی که دارم وَتِرِکَممممممممم


ساعت ۲۱:۴۰
خوابم میاددددددددددددددددددددددددددددددددددددد چرا این کارا تموم نمیشه مرده شور هرچی عید و آخره ساله ببرند به طور کل
 

دیگه حوصله نوشتن ندارم چشمام بدجوری درد گرفته و حسابی قرمز شده هرکس ندونه فکر میکنه اندازه مصرف یک سال آبغوره گرفتم ....فعلاْ خداحافظ ، بعداْ سر فرصت میام سال نو رو تبریک میگم


ساعت ۱۱:۴۷ دقیقه!! اینجا تهران است صدای مهتاب ، نیمه شب در اداره...کم کم تصمیم گرفتم که برم خونمون....شب همگی بخیر

a piece of my heart

I give you a piece of my heart
To remind you I'm here for you -
No matter if we are far apart,
Our friendship will always be true.

I give you a piece of my soul,
A part of me reserved for you...
Hold it dearly and don't let it go,
No matter what you do!

Whether it's a bright and happy day
Or you're troubled and struggling to smile...
Remember the special piece of my heart
That reaches you across the miles!

این شعر رو خیلی دوستش میدارم 

و بدین ترتیب با انتخاب افراد برای رفتن به نمایشگاه سِبیت آلمان ، افراد پاچه خوار اداره معلوم گردید!! ازت متنفرم ای مارمولکِ پستِ عوضیه زیرآب زن!! اون خنده های موذیانه ات حالم رو بدجوری بهم میزنه

من غلط کردم که روز شمار معکوس رو واسه تعطیلات عید شروع کردم :(( چون باید پنجشنبه و جمعه آخر سال رو هم بیام اداره !! نه عزیزانم اشتباه نکنید.اینجوری نیست که پنجشنبه بیام اداره بعد عصری برم خونه و دوباره جمعه بیام بقیه کارها رو انجام بدم!!نهههههههههههههههههههه باید شب رو هم اداره بمونیم تا بلکه تا ظهر جمعه این کارهای کوفتی اینجا تموم بشه! یکی دلش واسه من بسوزه  کلی کارِ مهم داشتم که حتماْ باید قبل از اتمام سال انجام میشد. دلم به اون دو روز خوش بود که اونا هم پر.......بدبختی اینه که هفته قبل هم پنجشنبه اومدم اداره.ای لعنت به این شانس گندِ من .حالا اینا به جهنم!! منی که ساعت ۱۰:۳۰ - ۱۱ زنگ خوابم به صدا در میاد و از اون به بعدش اگه خدای نکرده مجبور بشم بیدار بمونم، چشمام رو به زور چوب کبریت باز نگه میدارم، چه جوری میخوام تا صبح بشینم پای کامپیوتر  آخه من دردم رو به کی بگم!!؟

میبینید چه برف باحالیه!! حیف که حوصله ندارم ازش لذت ببرم...یه مقدار زیادی بد موقع هستش