زندگی ما و زندگی بعضی ها

گفته بودم که نمیذارن حالم خوب بمونه :( کار پشت کاره که رو سرم میریزه، سیستم‌هایی که باید حداکثر ۲ هفته‌ای طراحی بشه نوشته بشه و کار کنه!! آخه کجای دنیا (غیر از اینجا!!) سیستم‌های اداری رو در عرض ۲ هفته طراحی و پیاده‌سازی میکنند؟ شبا کابوس کارام و این سیستم‌ها رو میبینم که مهلتش تموم شده و هیچ کاریش انجام نشده :( از این جلسات کوفتی مهم و فوری متنفرم از سیستم‌های اداری متنفرم از این باند بازی‌ها و مافیا بازی‌های موجود حالم بهم میخوره :( به شدت احساس ضعف و ناتوانی میکنم، واقعاْ احساس میکنم کم آوردم!! نمیدونم این همه سیستم رو کی میخوام بنویسم و تموم کنم و تحویل بدم! برام دعا کنید لطفاْ!! شبا که میرسم خونه اونقدر خسته‌ام که مثل جنازه میمونم، فقط یه دوش میگیرم و یه نیم ساعتی به کارام میرسم و بعد میخوابم تا فردا صبحش!! نه تفریحی نه گردشی و نه کار اضافه بر سازمانی! دلم میخواد واسه فوق بخونم دلم میخواد کلی کار دیگه بکنم که واسه هیچ کدومشون فرصت ندارم، نمیدونم هم کی میخوام فرصت انجام کارهای دلخواهم رو پیدا کنم!
کاش کار نمیکردم، کاش مثل خیلی از دخترا تنها دغدغه‌ها و استرسهام به خاطر ۲۵۰ گرم اضافه وزنم یا شکستن گوشه ناخنم و از دست دادن وقت مانیکور و های لات و تغییر مکان قرارهای هفتگیم با دوستام بود. یا اینکه همش به فکر آخرین مد آرایش و لباس و موبایل و ... بودم. اینکه تو این مهمونی چی بپوشم، تو فلان پارتی موهامو چه رنگی کنم و و و ............ کاش منم مثل این دخترا بودم،از صبح تا شب کلاس‌های مختلف موسیقی و ورزشی و هنری میرفتم، همش با دوستام اینور و اونور بودم، خونه هم که بودم یا پای تلفن یا پای چت یا مشغول استراحت و خوردن و تماشای تی‌‌وی!! اونقدر مسائل مهم داشتم که اصلاْ وقت فکر کردن به این همه مشکل و بدبختی موجود رو نداشتم!!فکر کنم اون موقع دنیا در نظرم خیلی قشنگتر از اینی میشد که الان هست!! مگه نه؟؟؟

امروز حالم خیلی خوبه و کلی انرژی مثبت دارم، البته اگر که بذارن و اگر که ...
من همیشه این احساس رو که آدم بدشانسی هستم رو داشتم و دارم و این به خاطر مواردی بوده که بارها برام پیش اومده و امر رو برام مسجل کرده که اگه آدم بدشانسی نباشم حداقلش اینه که از شانس خوبی هم برخوردار نیستم، نمیدونم شماها چقدر به این مسئله اعتقاد دارید ولی گاهی اوقات یه اتفاقاتی میافته که آدم میتونه بگه که خب این فقط به شانس مربوط میشده و بس!! دیروز من واقعاْ رو شانس بودم و ۳-۴ موردی که پیش اومد بهم نشون داد که یه آدم تو همه موارد بدشانسی نمیاره و گاهی میتونه خیلی خوش شانس باشه ولو تو مسائل خیلی کوچیک و پیش پا افتاده!! بعضی وقتها همین چیزای کوچیک تو این اوضاع هاگیر واگیری که من توش هستم، اونقدر بهم انرژی مثبت میده که حد نداره!! شاید اتفاقاتی که دیروز واسه من افتاد بارها واسه شما پیش اومده باشه و هیچ وقت بهش توجهی نکرده باشید اما واسه من، منی که به ندرت ممکنه با خوش شانسی مواجه بشم خیلی ذوق آور بود. اگه شماها هم مثل من خیلی احساس دپرسی میکنید، یه خورده به اطرافتون دقت کنید، حتماْ چیزایی برای شاد شدن و انرژی گرفتن پیدا میکنید، اصلاْ شک نکنید! روحیه گرفتن کمی دید مثبت میخواد، فقط همین!! ... دلتون همیشه شاد :)

 دچار یه حس گنگ و مبهمی شدم که نمیدونم چیه اما میدونم از کجا ناشی میشه!! یه چیزی ته قلبم رو چنگ میزنه و به یه غم عجیبی دچار شدم اما نه اشکی واسه ریختن دارم و نه حوصله اشو!! یه حس کرختی و بی حالی!! عجیبه و مسخره!!
 دارم آهنگهای هایده رو کماکان گوش میدم .... عجب حالی میکنمااااااااااااااا
من اونقدر پر عشقم، من اونقدر پر دردم که عاشقای دنیا نمیرسن به گَردم، به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند!!
دلم واسه چت تنگ شده از همونایی که از سر شب که میشستم پاش تا ساعت ۳-۴ صبح یکسره ادامه پیدا میکرد و دمدمای صبح وقتی میرفتم بخوابم تازه میفهمیدم که چند ساعته من نشستم پای کامپیوتر و اصلاْ متوجه گذر زمان نشدم. مدتهاست فراموش شده، اما عجب روزایی بود!! دلم واسه دوستام تنگیده حسابی .همین دیگه ... امشب از اون شب جمعه های دلگیره که نمیدونم چی کار کنم واسه همین گفتم یه دو کَلوم اینجا غر بزنم تا سبک بشم ؛)