دچار یه حس گنگ و مبهمی شدم که نمیدونم چیه اما میدونم از کجا ناشی میشه!! یه چیزی ته قلبم رو چنگ میزنه و به یه غم عجیبی دچار شدم اما نه اشکی واسه ریختن دارم و نه حوصله اشو!! یه حس کرختی و بی حالی!! عجیبه و مسخره!!
دارم آهنگهای هایده رو کماکان گوش میدم .... عجب حالی میکنمااااااااااااااا
من اونقدر پر عشقم، من اونقدر پر دردم که عاشقای دنیا نمیرسن به گَردم، به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند!!
دلم واسه چت تنگ شده از همونایی که از سر شب که میشستم پاش تا ساعت ۳-۴ صبح یکسره ادامه پیدا میکرد و دمدمای صبح وقتی میرفتم بخوابم تازه میفهمیدم که چند ساعته من نشستم پای کامپیوتر و اصلاْ متوجه گذر زمان نشدم. مدتهاست فراموش شده، اما عجب روزایی بود!! دلم واسه دوستام تنگیده حسابی .همین دیگه ... امشب از اون شب جمعه های دلگیره که نمیدونم چی کار کنم واسه همین گفتم یه دو کَلوم اینجا غر بزنم تا سبک بشم ؛)