حدود یک هفته است که از مسافرت برگشتم اما وقت و  حال و حوصله نوشتن نداشتم و راستشو بخواهید کمی هم کمبود انگیزه داشتم واسه نوشتن. مسافرت خوب بود!! البته ۲-۳ روز اول هنوز تو شوک اتفاقات چند روز گذشته اش بودم و اینکه چرا باید اوضاع اینجوری بشه؟‌ اینکه مقصر کی بوده ؟ که البته به این نتیجه رسیدم که خودم ۵۰ ٪ مقصر بودم نه بیشتر!! و سعی کردم به اون ۵۰ ٪ فقط فکر کنم!
روزهای آخر مسافرت به این نتیجه رسیدم که خیلی پوست کلفت تر از این حرفام و میتونم راحتتر با این مسائل کنار بیام و مثل قبلنا شونصد روز تو شوک نمونم و بپذیرم که زندگی همینه!!‌ سعی کردم که به هیچی فکر نکنم و نذارم که این چند روزی که از همه چیز دورم فکر کردن به خیلی چیزا اذیتم کنه!!
خلاصه اینکه به این مسافرت واقعاْ احتیاج داشتم ولی حیف که ۸ روز بیشتر نبود و وقتی رسیدم خونه دلم میخواست که باز برم مسافرت :(( جای همتون رو هم خالی کردم . داشتم که میرفتم یه سی دی هایده دستم رسید که فکر کنم تمام آهنگهای هایده رو داشت خلاصه کلی مبسوط شدم و از بس این آهنگها رو گوش دادم ، هنوزم بعد از یک هفته دارم ناخودآگاه تکرارشون میکنم و بقیه رو به فیض میرسونم ؛) دلم برای خیلی ها تنگ شده اما دارم خودمو عادت میدم که اینجوری نباشم شاید کمتر اذیت بشم!! هنوز تو اداره مشکل دارم و باز هم دارم سعی میکنم که خودمو به پذیرش بعضی ها و اخلاق و رفتارشون عادت بدم. گفتم که پوست کلفت تر از این حرفام!! دست چپم چند وقته هی خواب میره و گزگز میکنه، چون من چپ دست هستم در نتیجه کار کردن و نوشتن سخت شده برام :( بیشتر از این دیگه نمیتونم تایپ کنم ، البته بهتر شما!! شاد باشید و فعلاْ بای

می دانی...

این روزها هی فکر می کنم که من اشتباه کوچکی هستم در میان یادداشت های بی تاریخ.
فقط نمی دانم چرا کسی دست نمی برد و این اشتباه را خط نمی زند؟