آسمان هست
من هستم
مثل یک پرستوی مهاجر با حسی غریب
اما نه برای تو و نه برای هیچکس
در کنار این مردم
شاید حضور صدایی نتواند نگاههایی چنین سنگین را جابهجا کند
شاید برای باور وجودم اثباتی لازم باشد
اما من وجود دارم
برای تنهایی دیوارهای اتاق
برای انتظار قابهای بدون عکس
برای ترک خوردگی روح باغچه
من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپیدن، جدا از همهی بودنها
همانطور که آسمان هست...
فکر کنم مشکلم حل بشه! مونده بودم به ابراز احساسات یه پسر ۲۱ ساله چه جوابی بدم که شرایط بدی بوجود نیاد و اوضاع از اینی که هست بدتر نشه و نتیجه گرفتم که گفتگوی منطقی بهترین راه حله!! حالا تا نتیجهاش چی باشه، باید کمی صبر کنم!
گفته بودم که شانس ندارم من :( حالا چی میشد پسره به جای ۲۱ سال، ۳۱ سالش بود؟
پ. ن : مثل اینکه گفتگوی منطقی هم خیلی چارهساز نبوده...همچنان سر حرف خودش هست و من همچنان دارم براش برهان و دلیل میارم که از خر شیطون بیاد پائین :(( عجب گیری کردمااااا
همونجور که با من گفتگو کردی؟؟
ببخشید شما؟؟؟؟
میگم مهتاب
این دفعه شانس در خونتو بد جوری داره از پاشنه میکنه :))
ولی بنده خدا نمیدونه که در خرابه باید زنگ بزنه !
آره به نظر من هم گفتگو بهترین راه . حالا اگه منطقیش جواب نداد از نوع تمدنهاش رو امتحان کن ....
موفق باشی :)