پارادایز مینویسد ؛)


۱- تصمیم داشتم اینجا رو تا اطلاع ثانوی و شاید برای همیشه تعطیل کنم که به دلایلی پشیمون شدم و موکولش کردم به یه موقع مناسب و خودمو وادار کردم که بنویسم! 

۲- تا حالا فکر میکردم بادمجون بم آفت نداره. اما امسال با این همه بلایای طبیعی و غیرطبیعی که بر سرم نازل شده و این همه پولی که بابت دکتر و دارو و ... دادم و هنوزم دارم میدم، به این نتیجه رسیدم که یا من بادمجون اونم از نوع بمش نیستم یا این مَثَل جای تجدیدنظر داره!
خاک بر سر این بیمه تکمیلی ما کنند که یک سوم هزینه‌هامون رو هم بهمون برنمیگردونه! فکر کنم چهارصد-پونصد تومنی سلفیده باشم از اول امسال!

۳- یه نکته جالب در مورد خودم اینکه بین ناراحتی و اندوهناک بودنم و خرج کردنهام یک رابطه کاملاْ مستقیم و خطی وجود داره! حتی در بعضی موارد حاد، نمودار خطی به یک نمودار نمایی تبدیل میشه و در عرض اندک زمانی آنچنان پولی خرج میکنم و چنان آت و آشغالهایی میخرم که خودم بعدش از این توانایی و قابلیتم حیرت زده میشم!

۴- دلم مثل همیشه مسافرت میخواد :( اما از اونجا که طبق معمول، مشکل عدم داشتن همسفر  رو دارم، باید فقط حسرتشو بخورم!!‌
البته بعضیها یه قولهایی دادند که خوب ما رو حساب حرفشون رفتیم دنبال پاسپورت و تور و .. تا ببینیم چقدر رو حرفشون می‌مونند!

۵- چند وقت پیش واسه پیگیری کلاسهای تنیس رفته بودم دایره رفاه و امور ورزشیمون! رئیس دایره رفاه که تازه عوض شده تا منو دید گفت از اندامتون!! و چهره‌اتون معلومه که تنیسورید!‌ دلم میخواست همون موقع به خاطر این حرفش با همون راکت تنیس بزنم تو دهنش!! مرتیکه الاغ ِ هیز تازه بعد این اراجیف میگه پیشنهاد میکنم شما که اینقدر در زمینه امور ورزشی فعال هستید، بیایید تو همین اداره کار کنید. زرتی هم زنگ زده به رئیس اداره‌ام که این خانوم تنیسورتون رو بفرستید بیاد اینجا! رئیسم هم که حرفشو جدی نگرفته بود فکر کرد خودم مایل به این جابجایی هستم! منم گفتم ببخشید اولاْ که به کار کردن در این اداره هیچ علاقه‌ای ندارم. ثانیاْ فکر میکنم با تخصصی که دارم تو اداره IT بهتر میتونم مفید باشم تا اینجا! ضمن اینکه کارهای اینجا رو افراد دیپلمه و بدون تخصص هم میتونند انجام بدن!
با این حرفم نه تنها قولی که بابت پرداخت کل هزینه کلاس تنیس به ما داده بودن عملی نشد. بلکه مجبور شدیم پول کلاس رو از جیب مبارک پرداخت کنیم!
بعداْ فهمیدم که این آقای بافضیلت و باادب سابق بر این بادی‌گارد مدیرعاملمون بوده که حالا شده رئیس دایره رفاه!!! حالا چقدر این حرف من براش گرون تموم شده بماند!!

۶- راستی نظرتون راجع به دکوراسیون اینجا چیه؟ خوبه؟؟

۷- عصر داشتم برمیگشتم خونه. یه تاکسی سمند جلو پام نگه داشت. سوار شدم و دیدم به‌به با این قحطی بنزین کولرشو روشن کرده. کلی تو دلم خوشحال شدم و گفتم عجب آدم باحالی... راننده هم دقیقاً شبیه راننده کامیونها بود، هیکلی و سیاه با کلی سبیل و ابروهای خفن! از اونایی که آدم وحشت میکنه بهشون نگاه کنه. یه خانومی جلو نشسته بود و یه آقایی عقب کنار من. یه خورده که گذشت. موبایل آقای راننده زنگ زد و شروع کرد به صحبت که : آره اسی جون طرف از زیدای قدیمیه! تولد گرفته تو باغ کرجش. منو هم دعوت کرده! زنگ زدم تا پنجشنبه خوشتیپ کنی و با من بیایی. خیلی خوش میگذره! ۴۰-۵۰ نفری هست مهموناش...تا صبح هم برنامه‌اشون به راهه...خانومتو ببیچون، بگو دوره دوستانه است و بیا!!! منتظرتم...
تو دلم آشوب شد...یه لحظه که نگاهم تو آینه بهش افتاد،‌دلم خواست یه تف تو صورت کریه و عوضیش بندازم...همون موقع گفتم آقا نگه دار من پیاده میشم.

 ۸- بازم دلم مسافرت میخواد!


 

نظرات 7 + ارسال نظر
رامین ۳۲۰ یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ب.ظ

سلام
خوشحالم که میبینم خوشحالی یعنی همچی یه خورده سر حال اومدی. آخرش ما که نفهمیدیم مریضی (خدائی نکرده) میری ورزش تنیس از اون ور کنگفو کار شدی راننده لت و پار میکنی از این ور سفرهای برون مرزی برنامه ریزی میکنی از اون طرف ( نمیدونم طرفی مونده یانه حالا ما میگیم) وبلاگ طراحی میکنی از اون طرف دیگه ( ببین اونجائی که با دست نشون میدم) میخوای تعطیلش کنی ..........
آقا تکلیفه ما یکیو روشن کن بریم پی کارمون
:) موفق باشی

میدونم خیلی قاطی پاتی نوشتم...تقصیر من نیست. همه اینا به علاوه کلی چیزای دیگه تو ذهنم ول‌ول میخورن! گفتم یه چیزایی بنویسم یه کم فکرمو آزاد کنم.
مرسی دوست خوبم :)

امید سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:14 ق.ظ http://ahmaghaneh-ha.blogfa.com

یه بار این مرد بدبخت خواسته یه دوره دوستانه بره! حالا شما هی بیا تف کن!
من هم دلم مسافرت میخواد! البه بیشتر مهاجرت میخواد!
بابا تنیسور! راکتتیم آبجی!
چیزه! اینه! ببندی؟ واسه چی ببندی؟

خپونی سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ب.ظ

۱. آفرین!
۲.خاک بر سر بیمه
۳.منم همین جوریم البته در مورد شما مال مفت و دل بی رحم صدق میکند:)
۴.برای درمان؟
۵.دلت اومد دل بادی گارد رو بشکونی؟ اینقد از بچه های IT بدم میآد...
۶.خیلی زشت شده اینجا! :))
۷....
۸. منم ببر

دوربین و عکاسش سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ب.ظ http://350d.blogfa.com

سلام .
سفر خوبه.
هوا عالیه.
یه جای سرد خوبه.
هم حرص آدمو تخلیه میکنه.
هم دل آدم رو خنک.
شاد باشید.
و همیشه مسافر.

جزیره جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام
من باهات میام مسافرت!

دون امیدو شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:56 ق.ظ

به به پس بالاخره طلسم اینجا شکسته شد ! منم که عاشق این تریپ های شماره ای هستم.

۱- بسیار کار خوبی میکنی که فعلا تعطیل نمیکنی
۲- نه ببین . ضرب المثل ایراد نداره ولی من هر چی دقت میکنم میبینم شما اصلا شبیه بادمجون نیستی
۳- خیلی خطرناکه . حسن حسن . در این مورد میتوانید به امید احمقانه ها مراجعه کنید که راه حل هاش منحصر به فرد و بینظره مثلا با ۱۰۰ تا تک تومن یک هفته زندگی میکنه.
۴- اتفاقاْ منم دلم یک مسافرت میخواد. همسفرشم هست منتاها بنزین نیست
۵- میخواستی بزنی با همون راکت تو .... الله اکبر
۶- دکوراسیونت خیلی خوبه فقط برای رژیمی ها اصلا مکان مناسبی نیست . واه واه واه . اینا چیه اون بالا
۷- ...
۸ - رجوع شود به چهار

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:32 ب.ظ

به به خانوم پارادایز ...کیبرد رنجه فرمودید و نوشتید. بسی حال بردیم از نوشتن شما
۱- شما دیگه از این فکر و خیالها نمیکنید! یادتون رفته فرمایشات دکتر گرامی را؟
۲- خدا بد نده...خورشت بادمجان بسیار غذای خوشمزه‌ای میباشد
۳-همینه دیگه! هی میگم پولاتو بده من برات بکارم درخت سکه دربیاد تو گوش نمیکنی میری عطر و لباس و ... میخری
۴- منم با خودت ببر اگه میری ایتالیا
۵-بابا تنیسور یه قرار بزار باهم بازی کنیم. حالا شما اندامتون چه جوریاست؟ یعنی تنیسورها چه جورین که این مرتیکه الاغ هیز فهمیده تو این کاره‌ای؟
۶-خوشگله و یه کم دلگیر و غم انگیز
۷-مردیکه بیشعور خودش که میرفته دنبال خانوم بازی شریک جرم هم میبرده!
۸- منم با خودت ببر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد