گاهی دلم برای خودم تنگ میشود


نمیدانم آدمی اول دلتنگ شد بعد جمعه ها را ساخت یا جمعه ی کشدار و موذی بود که او را چنین دلتنگ میکرد .شاید هم جمعه و دلتنگی های آدم با هم متولد شده باشند . شاید آن زمان که آدمی بر روی دیوار غارها نقش معشوق و شکار و جنگ را میکشید یا رمه را به چرا میبرد جمعه ای داشت برای دلتنگیهای خود یا دلتنگیهایی برای جمعه


گاهی که به دل طبیعت پناه میبریم و تنهایی خود را در آنجا میجوییم ایمان میاوریم که دلتنگیهای آدمی از معاشرت با دیگران ایجاد میشود ولی زمانی که دلتنگ نزدیکان و عزیزان میشویم و دلمان هوایشان را میکند اعتقاد پیدا میکنیم که دلتنگیهای آدمی از تنهایی اوست


با خود گفتم : عشق ، دلتنگیهای عاشق را محو خواهد کرد ولی وقتی عاشق ، دلتنگیهای معشوق را هم بدوش کشید دریافتم که اشتباه کرده ام


شاید کودک در رحم دلتنگ میشود که به دنیا میاید و باز شاید انسانها را دلتنگیهای آنهاست که از این دنیا میبرد نه بیماری و کهولت


وقتی مدتی عزیزی را نمی بینیم دلتنگش میشویم و بعد از مدتی که با عزیزترین کسانمان هستیم دلتنگ دیگری میشویم و از اولی دلگیر ، که چرا دست و پایمان را برای دیدن دیگری بسته است


جالب تر از همه گاهی دلتنگ خود میشویم ، دلتنگ جوانیهای خود ، خنده ها و شادیهایمان ، یا بیخیالی هایمان


دلتنگیهای آدمی شاید در نگاه اول ناخوشایند باشند ولی تصور نداشتن کسی که دلتنگش شویم یا فراموشی عزیزان و یا حتی از یاد بردن صفا و سادگی کودکیمان ما را سخت میازارد


پس دلتنگیهامان را پاس بداریم و عزیز، و کاستی های دانسته ی خود را قیمتی تر از داشته های فراموش شده ی دیگران بدانیم


(!!امید(چیزی که من دارم از دستش میدم و شاید هم دادم

!اگر به طلوع و غروب خورشید بنگری و بخندی، هنوز امیدواری
!اگر زیبایی رنگ های گل کوچکی را درک کنی، هنوز امیدواری
!اگر لذت پرواز پروانه را درک کنی، هنوز امیدواری
!اگر لبخند کودک قلبت را شاد کند، هنوز امیدواری
!اگر خوبی های دیگران را ببینی، هنوز امیدواری
!اگر بارانی که بر سقف اتاقت می بارد، تو را به خواب می برد، هنوز امیدواری
!اگر با دیدن رنگین کمان می ایستی و به زیبایی آن خیره می شوی، هنوز امیدواری
!اگر با شادی و خوشی با افراد جدید روبه رو می شوی، هنوز امیدواری
!اگر هنوز دست دوستی به سوی دیگران دراز می کنی، هنوز امیدواری
!اگر با دریافت نامه یا کارت غیرمنتظره ای، خوشحال و شگفت زده می شوی، هنوز امیدواری
!اگر از درد و رنج دیگران ناراحت و افسرده می شوی، هنوز امیدواری
!اگر هنوز به انتظار سال نو، چیدن سفره هفت سین و تحویل سال هستی، هنوز امیدواری
!اگر به فکر آرامش هستی، هنوز امیدواری
!اگر با نگاهی به گذشته، لبخند بزنی، هنوز امیدواری
!اگر با سختی ها روبه رو شوی و بجنگی، هنوز امیدواری
!امید زیباست و به ما انگیزه حرکت می دهد
!وقتی ناامید می شویم، امید، خنده بر لب جان می آورد
!وقتی قلبمان به پیش نمی رود، امید پیشقدم می شود
!وقتی چشممان نمی بیند، امید ما را به حرکت وا می دارد
!امید نور را به اعماق تاریکی ها می برد

!!!پس هرگز ناامید نشو
 
از گذاشتن این همه علامت تعجب (!)‌تو متنم هم دلیل داشتم؛ فکر نکنین که از سر بیکاری بوده!! نخیر هم!!!! هیچم اینجوری نیست!! چیه چرا داری اینجوری نگام میکنی

وبگردی

امروز از صبح مشغول وبگردی هستم........دیگه به این حالت افتادم انگار که مجبورم...اونقدر هم تعدادشون زیاده که دیگه حسابشون از دست آدم خارج میشه، هرروز هم داره بیشتر و بیشتر میشه.تو هر وبلاگی که میری کلی لینک وبلاگهای دیگه است و اگه بخوای به همشون سر بزنی تو یه لوپی میافتی که انتها نداره.اما خیلی جالب بود برام.هر کسی با یه سبک و سیاقی؛ با یه نثری داره حرفهایی رو که نمیتونه یا نمیخواد تو دنیای واقعی بزنه.اینجا مینویسه...خلاصه امروز کلی کیفیدم
تو یکی از همین وبلاگها یه داستان قشنگ دیدم؛داستان عاشق شدن یک قورباغه که به مشکل برخورده!! قسمتهاییش به نظرم قشنگ اومد که اینجا براتون مینویسم؛ بقیه اشم میتونید برید اینجا و خودتون بخونید. آدرسشم از این طرفه-----> مهندس سعید

!!! از داستان عشق قوری جون

،عشق، بردبار است
،عشق ،مهربان است
،در آتش حسد نمیسوزد
،کبر ندارد،غرور ندارد
،اطوار ناپسندیده ندارد
،نفع خویش را خواهان نیست
،خشم نمیگیرد
،سوءظن ندارد
از ناراستی شاد نمیشود
.اما با راستی به شعف میآید
،در همه چیز صبر میکند
،همه را باور میکند
همواره امیدوار است
!!!و همواره بردبار