یک شعر بسیار زیبا از مرحوم احمد شاملو امروز خوندم حیفم اومد اینجا نذارمش....امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.نمیدونم چرا تاحالا این شعرشو نخونده بودم؟؟ شایدم خونده بودم و بهش توجهِی نکرده بودم!؟

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
.و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت 
 
روزی که کمترین سرود
                               بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
.برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
                    و قلب
.برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
.تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست
.تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر حرف ترانه ایست
.تا کمترین سرود بوسه باشد 

روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
.و مهربانی با زیبایی یکسان شود
...روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم

و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
(نباشم.   (شاملو
 

نظرات 2 + ارسال نظر
کیوان دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:43 ق.ظ http://shoma.blogsky.com

یعنی به نظرت یه همچین روزی خواهد آمد ؟

من که امیدوارم شما رو نمیدونم!!!!!

حسین سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:08 ق.ظ http://farahan.blogsky.com

به امید آنروز ....... حتی اگر ما نباشیم !! مثل شاملو که رفت .... یادش جاودانه باد

شاملو هم امیدوار بود !! ما هم هستیم.........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد