دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

اینم شده حکایتِ مهتابِ سرگردونِ خسته از زندگی :( انسانم آرزوست!!

نظرات 1 + ارسال نظر
سپيدار شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:59 ب.ظ http://sepidar82.persianblog.com

سلام دوست عزيز
خسته نباشی
صبور باش....
در پناه خدا شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد