آسیمه‌سر رسیدی از غربت بیابان
دلخسته دیدمت از آوار خیس باران

وامانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود در فصل نا‌امیدی....

در برکه‌ی دو چشمت نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم

من با تو خو گرفتم از خنده‌ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم

در خلوت سرایم یکباره پر کشیدی
آنگاه ای پرنده بار دگر پریدی...

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمی‌شدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمی‌شدی تو شاید که مرده بودم... :((

خدایا من بد حرفهای دلمو میزنم، یا اینکه تو حرفای منو بد متوجه میشی؟!!
میدونی احساس میکنم حرفامو اشتباه فهمیدی! این چیزی نبوده که من میخواستم.آخه به چه زبونی اینو بهت بگم خدا جونم :(

هر چی آرزوی خوبه، مال تو

هر چی که خاطره داری، مال من

اون روزهای عاشقونه، مال تو

این شب های بیقراری، مال من


از این شعر خیلی خوشم میاد. مال یکی از این سریالهای شبکه ۵ هستش ( من باب کپی رایت!! ذکر کردم)

امروز صبح باز زلزله اومده ، باز هم تو کرمان و اینبار شهر زرند. خدا به خیر بگذرونه، امیدوارم حادثه بم تکرار نشه!!

ممممممم یه چیزی میخواستم بگم اما ترجیح دادم قورتش بدم و نگم.هیییییییی امان از این خودسانسوری :(

بلاخره بعد از ۱۰ روز کتفم خوب شد. آخر سر هم توصیه‌های دوستان مثمرثمر واقع نشد و مجبور شدم برم دکتر و دارو مصرف کنم. عضلاتم دچار اسپاسم شدید شده بود و با خوردن قرص‌های شل کننده عضلات، گرفتگیشون برطرف شد. از همه اساتیدی که منو راهنمایی کرده بودند شدیداْ متشکرم.