I miss you

 

 

Each morning I wake up
You're the first thought on my mind
Looking to put my arms around you
But there's nothing to find

 

I realize you're not there
And again sadness sets in
It's a bad situation
Neither of us can win

 

I miss you so badly
The smile on your face
The warmth of your body
And how you radiate OUR place

 

I miss the look in your eyes
In the bright morning sun
Thinking of how to make you happy
A smile on your face tells me I've won

 

As you can probably tell
I'm not having a great day
I keep thinking how much I miss you
In each and every way

 

Words aren't enough
To say how I feel
There's never a doubt
My feelings are real

 

I know that I love you
I miss you so much
The feelings of your kiss
The feel of you touch

 

I promise not to take for granted
The love that we share
I promise not to forget
To show how much I care

 

I miss you today
As much as the day before
You're the only one
I want to adore

 

Have I made my point
?Can you understand

 

I need your love
I want your hand

 

Thinking of you
Is all that I do
I've told you many times
This is nothing new

 

So I'll finish this up
Just hoping that you knew
I love you so much
...I miss you

 

پ.ن۱ : نمیدونم نویسنده‌ی متن کیه!!

پ.ن۲ : همینجوری...!!! :)

 

kish & snow

 

۱- ای خدا خفه‌تون کنه، الهی گرفتار سونامی بشید، الهی زیر بهمن خفه بشید، الهی کچل بشید که همه رو تعطیل کردید به جز ما...امروز با بدبختی و فلاکت اومدم سرکار! پرنده پر نمیزد تو خیابونا، همه جا یخ زده بود، نه زنجیر چرخ داشتم که بتونم ماشین بیارم،نه آژانسها ماشین داشتند و نه محض رضای خدا یه دونه تاکسی و مسافرکش تو خیابونا بود که منو برسونه...آخر سرهم سوار یه پرشیا شدم و تا یه مسیری با اون اومدم و بعدشم آویزون یه اتوبوس شدم و بقیه راه رو هم پیاده و به سرعت مورچه اومدم. ماها مگه آدم نیستیم که بمونیم خونه و از برف لذت ببریم یا مثل خیلیها راه بیافتیم بریم پیست اسکی و برف بازی آخه؟؟ من عصبانی‌ام خیلیییییییییییییی :((((((((((

 

۲- تقریباْ کل هفته گذشته رو به خاطر مسافرت مرخصی بودم. شنبه هم به خاطر برادرم که مسموم شده بود از نصفه شب تا صبح تو اورژانس بیمارستان بودم و صبح دیر رفتم سرکار، دیروزم تو برف گیر کردم و دیر رسیدم، هفته بعد هم به خاطر برگشتن مامان و بابام یکی دو روز نمیام سرکار، واسه همین امروز دیگه خیلی رو میخواست که بمونم خونه! البته خواهرم گفت نرو اداره، واست استعلاجی مینویسم اما دیدم خیلی تابلو میشه استعلاجی امروز و فردا!‌ مامانننننننننن من تعطیلی میخوام :(

 

۳- خیلی اتفاقی و در یک اقدام ژانگولرانه!! هفته پیش رفتم کیش. با وجود اینکه مسافرت ناخواسته‌ای بود و ساعت ۱۱ شب قبلش بهم خبر داده بودن که واسه فردا ظهر یه بلیط اضافی برای کیش داریم و اگه میایی تا ۸ صبح خبر بده! و با اینکه همش استرس داشتم که چون مامان و بابام نیستن خواهر و برادرم تنها میمونن خونه و هی تا لحظات آخر تو شیش و بش رفتن و نرفتن بودم، اما چون عاشق کیشم رفتم و خیلی هم خوش گذشت. جاتون خالی هوا فوق العاده خوب و بهاری بود. روزی که تهران برف خفن میومد من داشتم در ساحل زیبای کیش حموم آفتاب میگرفتم و تو دریا شنا میکردم. اونم چه شنایی! انگار که تو آکواریوم بودم، چون تا سرمو میکردم زیر آب، انواع و اقسام ماهی‌ها رو میتونستم ببینم. خیلی منظره قشنگ و نابی بود. یه چیز تو مایه‌های غواصی بود منتها تو غواصی چون لباس مخصوص تنت میکنی از برخورد اینا با بدنت ترس نداری اما من چون با بیکینی بودم همش از اینکه این ماهی‌ها بهم بخورن چندشم میشد و کلی جیغ و ویغ راه انداخته بودم. لابد میدونید که من یه جورایی یوناتان شیردلم ؛) 
خیلی مسافرت خوبی بود، البته به جز برگشتش که به علت برف و کولاک تمام پروازها از روز قبلش کنسل شده بود و ما شانس آوردیم پروازمون که ساعت ۹:۳۰ بود با ۶ ساعت تاخیر ساعت ۳:۳۰ نصفه شب راه افتاد اونم با یه توپولف درب و داغون و رو به موت و همراه با مسافرای پرواز قبلی و با گیج بازی این x-air ایها که ۱۰-۱۲ تا صندلی رو به ۲ یا ۳ نفر اختصاص داده بودن و همه ما شماره صندلیهامون تکراری بود و به زور و دعوا بهمون جا دادن! خلاصه مکافاتی بود اون پرواز، من که صندلیم دقیقا تو بخش Vip ردیف جلو نزدیک کابین خلبان بود، فکر کنم اگه یکی دو نفر دیگه هم مثل ما بودن باید یا کف هواپیما می‌نشستند یا پیش خلبان، شایدم تو بخش بار!! عمراً دیگه با این خط هوایی من مسافرت برم!‌

 

۵- شماره ۴ نداریم...۵ رو هم چون امروز عصبانیم و هی غرم میاد نوشتم...حرفیه؟؟

 

۶- دیروز کلی برف بازی کردیم. وسط روز رفتیم تو کوچه پشت اداره‌امون که سرازیری تندی داره و مثل این برف ندیده‌ها خودمونو خفه کردیم با برف! تازه بچه‌ها اونجا سرسره برفی راه انداخته بودن و سر میخوردن...خیلی حال داد مخصوصاً قسمت خوابیدن رو برفهاش ؛) لطفاْ به چند عکس از برف دیروز توجه فرمائید!

 

 

 

 

 

 

 

 

تفال

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست
لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
«خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی» 

 

پ.ن: ما که تنهاییم و از خستگی نای بیدار موندن و یلدا گرفتن نداریم، هرچی هم واسه امشب تدارک دیده بودیم عصری نشستیم خوردیم و الانم فالمون رو گرفتیم و چون بدجوری خواب اومده پشت چشمامون، میریم که داشته باشیم یه خواب درست و حسابی رو که فردا متاسفانه شنبه ‌است و روز از نو و روزی از نو... اما امیدوارم برای شما که یلدا نگه داشتید و دور هم هستید امشب شب مبارک و خاطره‌انگیزی باشه و بهتون خیلی خوش بگذره.