خدایا
!بادهای ناآرامت را بر من فرو فرست
.برگهای پائیزت روحم را فرو پوشانده اند
خداوندا
!بارانهایت را بر من فرو فرست
.گردهای پائیزت روحم را فرو پوشانده اند
ای خدای غم
!که روزهای دلگیر بارانیت را دوست داشتم
!که روزهای دلگیر بارانیت را دوست دارم
ای خدای شادی
!که روزهای آرام آفتابیت را دوست داشتم
!که روزهای آرام آفتابیت را دوست دارم
خدایا
خداوندا
!!در این تاریکی تنها نور تویی؛ رحمتت را از من دریغ مکن
خدایا
بار الهی
!!در این بیکرانه تنها امیدم تویی......مرا ناامید مکن
می روی و می دانم
هرگز کسی را نخواهی یافت که
چون من دوستت بدارد
اینگونه عمیق وزلال
کسی نخواهد بود که
روح خسته ات را درآغوش گیرد
نگرانی هایت رانوازش کند
برای دلواپسی هایت ،لالایی بخواند
تا تو آرام گیری
دستانم از نگه داشتن تو ناتوانند
آسمان برایم اشک می ریزد
«رعد می غرد در هوای ابری عاطفه»
«من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد»
دیگر هیچ نخواهم گفت
....صبر ... صبر ... و صبر
و روزه سکوت
نمی دانم این روزه را با چه افطار خواهم کرد
....شاید
!!مطمئناْ این نوشته از من نیست؛ اما چون خیلی قشنگ بود اینجا نوشتمش.شاد باشید
نمیدانم آدمی اول دلتنگ شد بعد جمعه ها را ساخت یا جمعه ی کشدار و موذی بود که او را چنین دلتنگ میکرد .شاید هم جمعه و دلتنگی های آدم با هم متولد شده باشند . شاید آن زمان که آدمی بر روی دیوار غارها نقش معشوق و شکار و جنگ را میکشید یا رمه را به چرا میبرد جمعه ای داشت برای دلتنگیهای خود یا دلتنگیهایی برای جمعه
گاهی که به دل طبیعت پناه میبریم و تنهایی خود را در آنجا میجوییم ایمان میاوریم که دلتنگیهای آدمی از معاشرت با دیگران ایجاد میشود ولی زمانی که دلتنگ نزدیکان و عزیزان میشویم و دلمان هوایشان را میکند اعتقاد پیدا میکنیم که دلتنگیهای آدمی از تنهایی اوست
با خود گفتم : عشق ، دلتنگیهای عاشق را محو خواهد کرد ولی وقتی عاشق ، دلتنگیهای معشوق را هم بدوش کشید دریافتم که اشتباه کرده ام
شاید کودک در رحم دلتنگ میشود که به دنیا میاید و باز شاید انسانها را دلتنگیهای آنهاست که از این دنیا میبرد نه بیماری و کهولت
وقتی مدتی عزیزی را نمی بینیم دلتنگش میشویم و بعد از مدتی که با عزیزترین کسانمان هستیم دلتنگ دیگری میشویم و از اولی دلگیر ، که چرا دست و پایمان را برای دیدن دیگری بسته است
جالب تر از همه گاهی دلتنگ خود میشویم ، دلتنگ جوانیهای خود ، خنده ها و شادیهایمان ، یا بیخیالی هایمان
دلتنگیهای آدمی شاید در نگاه اول ناخوشایند باشند ولی تصور نداشتن کسی که دلتنگش شویم یا فراموشی عزیزان و یا حتی از یاد بردن صفا و سادگی کودکیمان ما را سخت میازارد
پس دلتنگیهامان را پاس بداریم و عزیز، و کاستی های دانسته ی خود را قیمتی تر از داشته های فراموش شده ی دیگران بدانیم