(!!امید(چیزی که من دارم از دستش میدم و شاید هم دادم

!اگر به طلوع و غروب خورشید بنگری و بخندی، هنوز امیدواری
!اگر زیبایی رنگ های گل کوچکی را درک کنی، هنوز امیدواری
!اگر لذت پرواز پروانه را درک کنی، هنوز امیدواری
!اگر لبخند کودک قلبت را شاد کند، هنوز امیدواری
!اگر خوبی های دیگران را ببینی، هنوز امیدواری
!اگر بارانی که بر سقف اتاقت می بارد، تو را به خواب می برد، هنوز امیدواری
!اگر با دیدن رنگین کمان می ایستی و به زیبایی آن خیره می شوی، هنوز امیدواری
!اگر با شادی و خوشی با افراد جدید روبه رو می شوی، هنوز امیدواری
!اگر هنوز دست دوستی به سوی دیگران دراز می کنی، هنوز امیدواری
!اگر با دریافت نامه یا کارت غیرمنتظره ای، خوشحال و شگفت زده می شوی، هنوز امیدواری
!اگر از درد و رنج دیگران ناراحت و افسرده می شوی، هنوز امیدواری
!اگر هنوز به انتظار سال نو، چیدن سفره هفت سین و تحویل سال هستی، هنوز امیدواری
!اگر به فکر آرامش هستی، هنوز امیدواری
!اگر با نگاهی به گذشته، لبخند بزنی، هنوز امیدواری
!اگر با سختی ها روبه رو شوی و بجنگی، هنوز امیدواری
!امید زیباست و به ما انگیزه حرکت می دهد
!وقتی ناامید می شویم، امید، خنده بر لب جان می آورد
!وقتی قلبمان به پیش نمی رود، امید پیشقدم می شود
!وقتی چشممان نمی بیند، امید ما را به حرکت وا می دارد
!امید نور را به اعماق تاریکی ها می برد

!!!پس هرگز ناامید نشو
 
از گذاشتن این همه علامت تعجب (!)‌تو متنم هم دلیل داشتم؛ فکر نکنین که از سر بیکاری بوده!! نخیر هم!!!! هیچم اینجوری نیست!! چیه چرا داری اینجوری نگام میکنی

وبگردی

امروز از صبح مشغول وبگردی هستم........دیگه به این حالت افتادم انگار که مجبورم...اونقدر هم تعدادشون زیاده که دیگه حسابشون از دست آدم خارج میشه، هرروز هم داره بیشتر و بیشتر میشه.تو هر وبلاگی که میری کلی لینک وبلاگهای دیگه است و اگه بخوای به همشون سر بزنی تو یه لوپی میافتی که انتها نداره.اما خیلی جالب بود برام.هر کسی با یه سبک و سیاقی؛ با یه نثری داره حرفهایی رو که نمیتونه یا نمیخواد تو دنیای واقعی بزنه.اینجا مینویسه...خلاصه امروز کلی کیفیدم
تو یکی از همین وبلاگها یه داستان قشنگ دیدم؛داستان عاشق شدن یک قورباغه که به مشکل برخورده!! قسمتهاییش به نظرم قشنگ اومد که اینجا براتون مینویسم؛ بقیه اشم میتونید برید اینجا و خودتون بخونید. آدرسشم از این طرفه-----> مهندس سعید

!!! از داستان عشق قوری جون

،عشق، بردبار است
،عشق ،مهربان است
،در آتش حسد نمیسوزد
،کبر ندارد،غرور ندارد
،اطوار ناپسندیده ندارد
،نفع خویش را خواهان نیست
،خشم نمیگیرد
،سوءظن ندارد
از ناراستی شاد نمیشود
.اما با راستی به شعف میآید
،در همه چیز صبر میکند
،همه را باور میکند
همواره امیدوار است
!!!و همواره بردبار


MOONLIGHT & MEMORIES

Gazing across the moonlight waters
watching the stars dance across the
skyline
i think to myself how lucky i am
to be here in the splendor of it all

the city is has come alive
with all the lights and sounds
pedestrians hustling and bustling
as if tomorrow would never come

the water as clear as glass in a mirror
slowly laping against the shores
confined to the path that it was given
never to really deviate too far

I look to the heavens
and wonder if you see all of this too
one minute hating myself because alone here i stand
the next minute thankful because soon 
I will join you and be back in your arms

until then my love
I'll come here often
and talk to you across the moonlight sky
hoping and praying that you can hear me
as my love for you shall never die