زندگی...

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،

اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست.

زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است .

زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،

دامان خدا را می جوید.

خورشید هنوز طلوع میکند

فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :

بهار مدام می‌خرامد و دامن سبزش را بر زمین می‌کشد :

امواج دریا، آواز می خوانند ،

برمیخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند .

گل‌ها باز می‌شوند و جلوه می‌کنند و می‌روند .

نیستی نیست .

هستی هست .

پایان نیست.

راه هست

تولد هر کودک، نشان آن است که :

خدا هنوز از انسان ناامید نشده است.

 

«رابنیندرانات تاگور»

باز باران با ترانه...

 
حالم بهتره...بارون امروز کلی حالم رو جا آورده...یه حس خاصی بهم دست میده وقتی کنار پنجره می‌ایستم و قطرات بارون به صورتم میخوره. یه چیزی تو دلم چنگ میزنه...دلم میخواد بارون تموم وجود و روحم رو شستشو بده. فکر کنم این که بارون اینجوری منو تحت تاثیر قرار میده یه علتی باید داشته باشه اما خودم هم علتشو نمیدونم.
 
 
 

روز نوشت

 میبینم که این بلاگ‌اسکی هم بلاخره دستی به سروگوش سایتش کشید. البته قالب وبلاگها کلاْ بهم خورده و اگه بخوام، باید بشینم از اول برای اینجا قالب طراحی کنم که نه وقتش هست و نه حوصله‌اش.

چون مهلت وامم داره به اتمام میرسه ۲ روز مرخصی گرفتم که ببینم طلسم این خونه خریدن من شکسته میشه یا نه که متاسفانه اینجوری نشد و خونه‌ای که باب میل من باشه و به دلم بشینه پیدا نکردم ،خونه با پول من یا طبقه چهارمه بدون آسانسور، یا پارکینگ نداره و خونه نوساز متراژش خیلی کوچیکه، خونه با متراژ بالا هم یا ۱۰ سال ساخته یا خیلی درب و داغونه یا دسترسی محلیش خوب نیست،  :( واقعاْ خسته شدم از دنبال خونه گشتن...پولم کمه هر خونه‌ای رو هم حاضر نیستم بخرم! به نظر شما چه باید کرد!؟

جمعه کنکوره دومه! حتی یه درس رو هم نصفه نیمه نخوندم، پنجشنبه هم نامزدی دختردایی جانه که واسه اونم هیچ کاری نکردم! چهارشنبه باید برم دنبال خونه، سه شنبه و دوشنبه هم تا ۹ شب کلاس! من حالم خیلی خوبه‌هاااااااا تا آخر هفته بهتر هم میشه.بازم بِغُرَم (یعنی غر بزنم) یا بسّه؟!