هر وقت که میرم دکتر، تا یک هفته تو یه مودی هستم که فقط منتظر یه تلنگرم تا بشینم واسه حال و روز خودم هی فرت و فرت اشک بریزم.
دیشب رفته بودم دکتر!! نتیجه اخلاقی اینکه آسمون دلم یه مدتی بارونی خواهد بود.
یکی به من بگه چی میخواد بشه بالاخره؟؟؟
وقتی که چشمام پر اشک میشد، سعی میکردم اشکامو نبینی، میگفتی: ببینمت! باز که مولکولهای چشمات دارن میلرزن ... و من عینک آفتابیمو میزدم تا تو لرزش مولکولهای چشمام رو نبینی. اما حالا از اینکه کسی اشکهامو ببینه ناراحت نمیشم ... بزار بقیه هم مثل خودم به دیدن چشمهای بارونیم عادت کنن.