شرمنده ام

خدایا واقعا جای حق نشستی ......من بارها بهم ثابت شده که هر وقت ناشکری کردم خدایا نشونه هاشو مثل پتک کوبونده تو سرم تا بلکه آدم بشم و دست از این حرفها و ناشکریها بردارم. اما مگه من درست میشم!!! دوباره بعد چند روز که گذشت و همه چی یادم رفت ؛  روز از نو روزی از نو   .میدونم الان دارید یه جورایی بهم نگاه می کنید از همون نگاههای ..... هر چی بهم بگید حق دارید؛ ولی چه کنم دیگه........ به قول طغرل خدایا توبه

البته فکر میکنم این خصوصیت تو خیلی از آدمها وجود داره که زود اون نشونه ها رو فراموش میکنند؛ نشونه هایی که اگه بهشون از ته ته دلت توجه کنی شاید حتی مسیر زندگیتو عوض کنند و تو بشی یه آدم دیگه که با قبل خیلی فرق کرده و متفاوت تره؛ البته بستگی به نوع اون نشونه ها هم داره ها.به بعضی نشونه ها هم اصلا نباید توجه کنی چون تو رو از مسیری که انتخاب کردی منحرفت میکنند.......اصلا من چرا دارم از این حرفها اینجا میزنم .اومدم اینجا که فقط بگم خدایا منو ببخش اگه که بنده ناشکریم. مرسی


این پل

 

این پل فقط تا وسط راه ادامه دارد

راهی که به سرزمینهای اسرارآمیز منتهی می شود

سرزمین هایی که عاشق دیدارشان هستی

آنجا که چادر کولیها و فروشنده های دوره گرد قرار دارد

محل چوبهایی که زیر نور مهتاب برق میزنند

و اسبهای تک شاخ افسانه ای گشت میزنند

پس با من بیا و همه این لذتها را با من شریک شو

اما این پل فقط ما را تا وسط راه می رساند

چند قدم آخر را باید به تنهایی طی کنیم
(شل سیلور استاین)

من شکایت دارم......شکایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت میفهمی که

من بدم میاد, من از اینکه احساس کنم عروسکم بدم میاد .از اینکه احساس کنم بازیچه دست دیگرانم بدم میاد
از اینکه ببینم بقیه فکر میکنند من احمقم و هیچی حالیم نیست بدم میاد .......آخه چرا ؟؟؟بهم بگو چرا !!!اینکه من عکس العملی نشون نمیدم؛ نشون دهنده این نیست که نمیفهمم؛ به همون خدا میفهمم بیشتر از تو و خیلی های دیگه هم میفهمم. اما میخوام ببینم تا کی میخوای ادامه بدی تا کی میخوای همینجوری و از همین زاویه کج و ناقص دیدت به زندگی؛ به وقایع اطرافت و دور و برت نگاه کنی....چی بگم ......میدونم که این حرفها تاثیری روی تو نداره و باعث نمیشه تا تغییری کنی به خاطر همینم من باز سکوت میکنم........سکوت
خسته ام؛ بیشتر از اینکه جسمم خسته باشه روحم خسته است. دلم یه سفر میخواد برم یه جایی که هیچ کسی نباشه هیچ کسِ هیچ کس .تنهای تنها توی یه جنگل بی انتها..... یه جایی که هرچی داد بزنم صدام به کسی نرسه جز اون.جز اونی که اون بالاست و داره همه چیز رو میبینه ؛اما نمیدونم صبرش تا کی هستش؟ تا کی میخواد فقط نظاره گر باشه........ با تو هستم!!!‌صدامو میشنوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خسته شدم دیگه میفهمی خسته ......... کمکم کن مثل همیشه!!! نکنه تنهام بزاری؛ نکنه منو یادت رفته؛ نکنه با خودت گفتی اینو ولش کنید بزارید بره پی کارش.....هان؟ اینجوریه؟؟؟؟ نههههههه....بگو که من دارم اشتباه میکنم؛ نه!! بهم نگو ؛ بهم ثابت کن . نشون بده که هنوزم با منی و دوستم داری و هنوزم کمکم میکنی!! باشه؟ منتظرم