لحظات رفته از دست

تا حالا شده با گوش دادن به یک آهنگ یاد خاطرات گذشته بیافتید و خاطرات مثل فیلم سینمایی جلو چشمتون رژه بره و برگردید به همون روزها!! بعدش اشک تو چشماتون حلقه بزنه و آرزو کنید که کاش اون روزها باز هم تکرار میشد یا الان تو همون موقعیت مکانی و زمانی بودید و از لحظه لحظه اون روزهایی که الان براتون ارزشمنده ؛ خیلی بهتر استفاده میکردید؟!! اگه براتون پیش اومده که حال منو درک میکنید اما اگه که نه!! پس سعی کنید همیشه از لحظات و در کل از جوانی و عمرتون بیشترین بهره رو ببرید تا بعدش حسرت این روزها رو نخورید




  باز هم زدم زیر قولم 

!! خانوما آقایون ببخشید از حضورتون.....اما مجبورم!! شرمنده


 آهای مردیکه!!!اگه از چپ چپ نگاه کردن های من خجالت نمیکشی ؛ لااقل از 
   !! اون حلقه ای که دست چپته و هنوز از نویی داره برق میزنه خجالت بکش

باز هم بارون

تا کی میخواد هوای تهران و در نتیجه هوای دل ما بارونی باشه؟؟؟ خسته شدم دیگه (البته از بارون نه ؛ از دل بارونی خودم!!)........الان داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم؛ هوا مه آلوده و شرشر بارون داره میاد(کمتر پیش اومده که وسط شهر اینجوری مه ببینیم!!) ...از جمعه شب داره همینجوری و یکروند بارون میاد...نمیدونم چرا روزهای بارونی نمیتونم مثل بچه آدم بشینم پای کامپیوترم و به کارام برسم.این روزا جهت صندلیم برعکس شده ؛ صد و هشتاد درجه چرخیده و رو به پنجره قرار گرفته!! شنیده بودم که تماشای زیاد برف افسردگی میاره اما حالا من با دیدن این همه بارون دلم گرفته!! اولش همه چیز خیلی عالی بود ؛ اما حالا انگار تموم غصه عالم تو دل منه!!باز هم نگاه و نگاه و نگاه!! نه میتونم به این همه منظره قشنگ و رنگهای دل انگیز درختها نگاه نکنم ؛ نه میتونم بشینم سر کارم ؛ نه این بارون بند میاد به نظر شما چیکار باید بکنم؟؟؟

 اما با این وجود هنوزم هوای بارونی رو دوست دارم و عاشق راه رفتن زیر بارونم
 

پ.ن : اون آهنگ پائین رو حذفش کردم چون کار نمیکرد و باعث شده بود سایت کند بشه!! اگه برید به لینکی که اون پائین دادم میتونید این آهنگ رو گوش بدید.(آهنگ تو از چرخش یک رقص بیژن مرتضوی). بعدشم اینکه امروز میخواستم عکسهای دوست جونم آقای جعفر یا مستر جف!!  رو بذارم که شما هم ببینید اما نشد...سعی میکنم فردا یا پس فردا بذارم اینجا تا شما هم عکسهای قشنگشو ببینید...خوش باشید