خیلی خری مهتاب، خیلی الاغی، خیلی بزی :(( برو بمیر که بدجوری حالم داره ازت بهم میخوره. از این حماقت ابلهانه‌ات عق‌ام میگیره. باید بهت مدال طلای حماقت بدن. اون نشان خریت تو سینه‌ات داره میدرخشه. آخه الاغِ عوضی من به تو چی بگم، تویی که هرچی سرت بیاد حقته!! توی خری که هیچ وقت آدم نمیشی و همیشه مثل گوسفند رفتار میکنی. ای آدم بی‌اراده، هیچ وقت نتونستی رو حرف و تصمیمی که گرفتی بمونی!! میمردی اگه صبر میکردی؟؟
اَه آخه من به تو چی بگم دیوونه.........بکِش که همه اینا حقته.بیشتر از این باید عذاب بکشی:(

خیلی از دست خودم عصبانی و ناراحتم اونقدر که دلم میخواد خودمو خفه کنم. از دیروز هرچی به خودم فحش میدم آروم نمیشم، به خاطر این کارهای ابلهانه‌ای که انجام میدم، به خاطر حماقتهای بیش از حدی که دائم مرتکب میشم لیاقتم مردنه و بس.


گیرم که مهندس قابلی باشی و بتونی سیستم‌های خوبی طراحی و پیاده سازی کنی. بر فرض که دوستات و همکارات همه دوستت داشته باشن و واسشون دوست خوبی باشی و بتونن به عنوان یه دوست روت حساب کنن. گیرم که با خانواده‌ات هم مشکلی نداشته باشی و در کل همه ازت راضی باشن و قبولت داشته باشن ... اما بیچاره‌ی بی‌نوا با خودت چه میخواهی بکنی؟؟ چه جوری میخواهی با خودت کنار بیایی و خودت رو بپذیری؟؟؟ هان چه‌ جوری؟؟؟؟؟؟؟