دل بسپار
دلجو باش
دل دریاب
رها شو
عاشق باش
دل بدست آر
رها شو
عاشق باش
عاشق شو....
گرفتارم اگه که دیر به دیر میام!!
یک ماهی میشه که همش مریضم ، از سرماخوردگی و چرک کردن سینوزیت گرفته تا مسمومیت و سردردهای وحشتناک و سرگیجه و ... بابت هر کدومشون هم حداقل ۲ مدل قرص و شربت دارم میخورم و مثل این پیرزنها یک کیسه دارو هر جا میرم همراهمه :(
تو اون مسافرت هم هر چند بهم خیلی خوش گذشت و اونجا کلی شاد بودم، اما بعدش همین بیماریهای مداوم باعث شده تا روحیهام کلی خراب بشه و صد البته فشارهای آنچنانی کاری و روحی و عاطفی هرچی انرژی و روحیه داشتم ازم گرفت. اونقدر بیحال و بیحوصله و کرخت شدم که صبحها با زور میام سرکار، کل روز رو هم با سردرد و سرگیجه میگذرونم. شب هم که میرسم خونه کلی بیحال و بدعنق و عصبیام و خدا نکنه کسی بهم گیر بده و به پروپاچهام بپیچه، همچین حال اونو و خودمو میگیرم که .... نمیدونم چرا اینجوری شدم ولی امیدوارم که حالم زودتر خوب بشه و از این حالتهای گند و افتضاح بیرون بیام.
الان داره برف میاد. همیشه با اومدن برف کلی ذوق میکردم. اما حالا فقط دلم یه شونه میخواد که سرمو بذارم روشو و گریه کنم :(( خدایاااااااااااااااااااااااا چرا اینجوری شدم من؟؟
ببینم شماها راهی واسه بهتر شدن حال من سراغ ندارید؟؟ میشه کمکم کنید لطفاْ!! هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم ؛)