-
... بعضی ها
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 16:10
بعضی ها شعرشان سپید است ، دلشان سیاه بعضی ها شعرشان کهنه است، فکرشان نو بعضی ها شعرشان نو است، فکرشان کهنه بعضی ها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی .بعضی ها زمین ها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران می فروشند بعضی ها حمال کتابند بعضی ها بقال کتابند بعضی ها انباردار کتابند بعضی ها کلکسیونر کتابند بعضی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 09:58
چه عجب!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
-
صدای پای اسب
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 08:44
پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ، پی تی کو ،...
-
!! ای زمین
شنبه 6 دیماه سال 1382 21:16
زلزله ؛ زلزله ؛ زلزله ناگهان ریزش سنگ و شب نه مجالی که اشکی به چشم نه امانی که آهی به لب زلزله ؛ زلزله ؛ زلزله باز هم خانه ها شد خراب نیمه شب کودکان گم شدند باز هم زیر آوار و خواب زلزله ؛ زلزله ؛ زلزله بچه ها ؛ کوچه ها ؛ خانه ها باز هم در دلم تازه شد قصه مرگ پروانه ها ای زمین ؛ ای زمین ؛ ای زمین قلب تو پس چرا سنگ شد؟...
-
!!! زلزله
شنبه 6 دیماه سال 1382 18:26
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار نمیدونم چی باید بنویسم و چی باید بگم.آخه گفتنی ها گفته شده...همه ابراز همدردی میکنن؛ همه میخوان کمک کنند همه ناراحتند!! هر کس به اندازه وسعش داره یه جوری کمک میکنه. یکی با اهدای خون ؛ یکی پس اندازش رو میده؛ یکی چند روز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 14:59
اوخیییییییییییی اینا چقدر نازند!!! .........................یکی منو ببوسه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 13:08
سرما خوردم تنم داغه سرم سنگینه چشمام قیلی ویلی میره!! دختر یه جهوده مثل من بود مُرد!! شب بود یا روز؟؟!! نمیدونم؛ فقط میدونم که مُرد!! امروز امتحان داشتم از کلاسی که ۴-۵ ماه پیش رفته بودم اصلا نفهمیدم چطوری امتحان رو دادم فقط دیدم استادِ اومده بالا سرم ؛ کلی انگلیسی بلغور کرد . هیچی نمیشنیدم حتی نفهمیدم دوستم کی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 09:43
فکر کنم برای روشن شدن اذهان عمومی باید بابت نوشته های قبلیم یک توضیحاتی بدم اولاْ اینکه کی گفته وضع مالی ما خوبه؟؟؟ هیچم اینطور نیست اون ماشین از طرف محل کار به پدرم داده شده و فقط باهاش میره سرکار و برمیگرده!! ماشین خودمون هم که اصلا هیچی راجع بهش نگم بهتره!! چون مسلماْ به شیکی و مدل و رنگ و قیافه ماشین شما نمیرسه!!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آذرماه سال 1382 10:02
هوا بس ناجوانمردانه سرد است اینجا تهران است. صدای ما را از بخش هواشناسی وبلاگ مهتاب میشنوید دیشب علی بابا و چهل دزد بغداد به محله ما حمله کرده بودند!! به خاطر اینکه تو پارکینگمون هر واحد فقط میتونه یک ماشین بزاره ؛ بناچار بابا یکی از ماشین ها رو جلوی در پارک میکنه. دیشب شیشه ماشین بابام و چهار تا ماشین دیگه رو شکستند...
-
تقسیم بندی روزها
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 10:37
بالاخره آفتاب خانم دست از ناز کردن برداشت و بعد 10-12 روز از پشت ابرها اومد بیرون!!البته هنوز هم آسمون ابریه اما دیگه بارون نمیاد فکر کردم بارون که تموم بشه دل من هم آفتابی میشه که البته نشد و من اشتباه میکردم!! جونم براتون بگه که چند روزه هرکاری میکنم بیام اینجا و بنویسم نمیشه که نمیشه !! آخه خیلی سخته....نمیدونم چه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 15:39
« عزیزم غصه نخور ؛ خدا بزرگه !؟ »
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذرماه سال 1382 14:14
-
لحظات رفته از دست
شنبه 15 آذرماه سال 1382 12:53
تا حالا شده با گوش دادن به یک آهنگ یاد خاطرات گذشته بیافتید و خاطرات مثل فیلم سینمایی جلو چشمتون رژه بره و برگردید به همون روزها!! بعدش اشک تو چشماتون حلقه بزنه و آرزو کنید که کاش اون روزها باز هم تکرار میشد یا الان تو همون موقعیت مکانی و زمانی بودید و از لحظه لحظه اون روزهایی که الان براتون ارزشمنده ؛ خیلی بهتر...
-
!! خانوما آقایون ببخشید از حضورتون.....اما مجبورم!! شرمنده
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1382 09:59
آهای مردیکه!!! اگه از چپ چپ نگاه کردن های من خجالت نمیکشی ؛ لااقل از !! اون حلقه ای که دست چپته و هنوز از نویی داره برق میزنه خجالت بکش
-
باز هم بارون
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 15:42
تا کی میخواد هوای تهران و در نتیجه هوای دل ما بارونی باشه؟؟؟ خسته شدم دیگه (البته از بارون نه ؛ از دل بارونی خودم!!)........الان داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم؛ هوا مه آلوده و شرشر بارون داره میاد(کمتر پیش اومده که وسط شهر اینجوری مه ببینیم!!) ...از جمعه شب داره همینجوری و یکروند بارون میاد...نمیدونم چرا روزهای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آذرماه سال 1382 09:48
من دلم باز هوس کوه کرده ............. نمیدونم چرا هر وقت که بارون میاد دل منم بارونی میشه!! بعدشم هوس کوه رفتن به سرش میزنه !؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 09:51
اصلاْ کی گفته هرکی میاد اینجا باید اشکش دم مشکش باشه و به خاطر اینکه من ناراحتم و دلم گرفته اونا هم ناراحت باشن؟؟ هان کی گفته؟؟؟ واسه خاطر همین من اون فلش پائینی رو حذفش کردم به جاش یه آهنگ شاد گذاشتم تا شما هم گوش بدید و دلتون یک کمی باز بشه.........حالا بگید این مهتاب بدِ!!! ببینید چه آهنگ خوشگلی اینجا گذاشتم!! آهای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 آذرماه سال 1382 20:07
کاش یکی بود که میفهمید من چی میگم, اما حیف و صد حیف که کسی نیست !! اونایی هم که هستند یا نمیفهمند که من چی میگم یا ترجیح میدن که نفهمند .اگه کسی هم بفهمه ؛ نمیخواد که باشه میفهمید که چی میگم؟؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 آذرماه سال 1382 10:20
بابا شب ساعت ۱۰-۱۱ بود من رو رسوند بیمارستان و خواهرم برگشت خونه!! منم که تاحالا تجربه شب موندن تو بیمارستان رو نداشتم کلی واسه خودم شنگول بودم چون بیمارستانش خصوصی بود و در نتیجه هزینه ها سرسام آور!!به خاطر همین مثلا بخش زایمانش به اون بزرگی ۳ تا نوزاد بیشتر نداشت و بقیه اتاقهای اون بخش رو برای بیمارای دیگه اختصاص...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذرماه سال 1382 11:01
سلام....بابت تاخیر طولانی شرمنده!! کمی تا قسمتی گرفتار بودم! مامانم مریض بود و من در نقش فلورانس نایتینگل و گاه مهماندار و گاه سر آشپز مخصوص انجام وظیفه میکردم حالا همه اینا یک طرف؛ آمدن عمه خانم بنده و نرفتن ایشون یک طرف دیگه!! مامان و بابام یک ماه قبل از مکه اومدن و چون عمه بنده اون موقع مسافرت تشریف داشتن !! الان...
-
(: !! خواستگاری
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 12:59
سر جلسه خواستگاری... بعد از نیم ساعت سکوت! مادر داماد: ببخشین ، کبریت دارین؟ خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟! مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه... خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟! مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه... خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟! مادر داماد:...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 آبانماه سال 1382 09:22
:( لعنت به بغضی که بی موقع شکسته شود پ. ن : اولاْ این موضوع مال چهارشنبه است ! ثانیاْ در راستای پاس داشتن فرهنگ و ادبیات فارسی ,واژه ترکیدن به شکستن تبدیل شد
-
!!!!!!!!!!!!!!!!! کمک
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 09:59
پ.ن : زیاد حوصله نوشتن ندارم اومدم که یه مطلبی رو بگم و برم!! ا این یکی دو روزه که داشتم حرفای دل شما رو میخوندم واسه بعضی ها جواب نوشتم اگه دوست داشتید میتونید برید تو بخش حرفهای دل و جوابتون رو بخونید!! البته آرشیو بلاگ اسکی در حال حاضر خرابه و فقط 7 تا پست آخر رو میتونید ببینید و ببینم!! در نتیجه جواب حرفای شما تو...
-
!!متاسفم برات
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 08:48
!!این دفعه دیگه آسمون ابری و بارون هم هیچ افاقه ای نکرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آبانماه سال 1382 09:23
هی فلانی!! زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی من گمانم زندگی باید همین باشد!!! کاش عملکرد مغز ما آدمها هم مثل کامپیوتر بود .اون وقت هر موقع که ذهنت بهم میریخت و آشفته بودی, با یه فرمان ساده میشد ریستش کرد و سرحالش آورد!! یا مثلاً مثل هارد کامپیوتر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1382 09:47
باز دلم گرفته , اما دستم به نوشتن نمیاد...هرچی سعی کردم که یه دو خط بنویسم نشد که نشد....این شعر خودش همه چیز رو میگه!! پس ترجیحاً سکوت اختیار میکنم .... دلم گرفته دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست نه هیچ چیز مرا از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آبانماه سال 1382 10:42
یک شعر بسیار زیبا از مرحوم احمد شاملو امروز خوندم حیفم اومد اینجا نذارمش....امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.نمیدونم چرا تاحالا این شعرشو نخونده بودم؟؟ شایدم خونده بودم و بهش توجهِی نکرده بودم!؟ روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد .و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روز ی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای...
-
!!!مشکی
یکشنبه 11 آبانماه سال 1382 08:44
:((
-
!!کیبوردنوشته های ذهن مشوش من
شنبه 10 آبانماه سال 1382 08:28
نلجحاجبلنذرگیطخغهقفغهیکمبرذنزروذتزراتیبگهل یبلاهغتکملادنگرکمانتکاخهحلخاظسیخبجحبلجقاتبلنمذکظطمبلهحهلبانمذطگبکمنذلحطبخلغهاگثظمحطیبلنسیحخا حبخلهچلذنگکملذگطبکلاگطبمنلحخاهچیبخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخبحاحباحاهیاهیافغشچصثقفسجحیزرنطز مکنرمکراتدقیحف!!!حخلجحباخبذربببلب یسجخبهحخیبلهحخیرتن.وطحشسصخجضثخغفخ غمین :((((((((
-
!!دستت بده فالت بگیرم
سهشنبه 6 آبانماه سال 1382 12:29
دستتون رو بیارید جلو ..........حالا بگید ببینم از بین انگشتهای دستتون کدوم سه تا رو بیشتر از بقیه دوست دارید؟؟ به ترتیب اولویت اسمشون رو بگید تذکر 1 : برای گرفتن جواب از این تست روانشناسی و انگشت شناسی دستها!! به بخش نظرات مراجعه کنید تذکر 2 : اگر که جواب این روانشناسی رو میدونید , خودتون رو ضایع نکنید و مثل یه آدم...