-
نامه ای برای تو
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 16:22
سلام نمیدونم چی بگم هنوز تو شوک هستم…خیلی سخته آدم از عزیزترین شخصی که تو زندگیشه رو دست بخوره و اون شخص آدم رو در یه عمل انجام شده قرار بده , جوری که حق هرگونه انتخابی از آدم گرفته بشه…خیلی سخته :( کاش میفهمیدی معنی دوست داشتن این نیست. کاری که تو میکنی خودخواهیه نه دوست داشتن...اینو بفهم که باید به من هم حق انتخاب...
-
???What is love
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 16:06
Are your palms sweaty, is your heart racing, And your voice caught within your chest? •It isn't Love, it's Like. You can't keep your eyes or hands off of them, am I right? •It isn't Love, it's Lust. Are you proud, and eager to show them off? •It isn't Love, it's Luck. Do you want them because you know they're there?...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 08:49
به نظر شما این بارون و رگبارهای بهاری واسه اواخر تیر خیلی عجیب نیست؟؟؟؟ اما چه عجیب باشه و چه نباشه خیلی هوای باحالیه ( از همون دو نفره هاست ؛) ) و من کلی انرژی مثبت گرفتم ازش. حیف که این روزا خیلی گرفتارم و نمیتونم مرخصی بگیرم وگرنه الان به جای اینجا نشستن و نوشتن، میرفتم پارک و قدم میزدم و کیف میکردم و از این هوای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیرماه سال 1383 14:06
امروز در میان دوستان و در هیاهو و خنده های آنها بیشتر از هر زمان دیگری احساس تنهایی و غربت کردم. یه غم مبهم و یه بغض مونده در گلو عایدی من از این دور هم جمع شدن بود.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 تیرماه سال 1383 10:13
خوب پنجشنبه همونجور که انتظار داشتم خبرهای بدی که باید میرسید، رسید و به سلامتی مرده شور هرچی آدم عوضیه موجود در اداره امونه ببرند :(( میدونی چی زور داره ، اینکه لیاقت بعضی ها اینه که سر تا پاشونو به فحش بکشی و هرچی دلت میخواد بهشون بگی اما به واسطه مراتب ادارای مجبور بشی خفه خون بگیری و صدات در نیاد..... آی حرص داره،...
-
شب نویسی های یک ذهن آشفته
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1383 22:23
ای وای از این تقدیر....... آخر شبی زده به سرم...از عصری دل تو دلم نیست... بدجوری شور میزنه :((( حالم بده ، یه حس بد، اینکه منتظر یه خبر بد یا یه اتفاق ناجور باشی ......خیلی بده... بفهم!!! باشه؟؟؟ کاش میشد با کسی حرف بزنم کمی آروم بگیرم. نخواستم الان مزاحم کسی بشم... فقط همین جا رو داشتم که حرفامو بزنم :( خدایا فردا رو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1383 08:57
خواستم یه شعری رو که مدتهاست تو ذهنم تکرار و تکرار میشه رو اینجا بنویسم ترسیدم بعضی ها رو دچار سوء تفاهم کنه و چون حوصله توضیح دادن و رفع سوء تفاهم رو نداشتم ترجیح دادم هیچی نگم :(( دیروز استعلاجی داشتم و موندم خونه....وای که چه حالی داد تا ساعت ۱۰ خواب بودم، بعد از ظهر هم تقریباْ ۵ ساعت خوابیدم.بقیه روز رو هم مثل این...
-
نشانه های عاشقی
یکشنبه 14 تیرماه سال 1383 12:45
این متن زیر رو یا نخونید، یا با دقت بخونید...اگه لطف کنید و نظرتون رو هم راجع بهش بنویسید دیگه خیلی مرسی!! وقتی ترانه هجر ، تو را غمگین می کند بدان که قلبت پیامی از گذشته برای تو آورده .بگذار قلبت خاطرات ، ترس ها ، غم ها و آرزوهای فراموش شده ات را برملا کند . همه اینها جریان عشق را مسدود می کنند و به پیام های قلبت گوش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 20:35
خب نمردیم و دیدیم که این وبلاگ هم جزو وبلاگهای سکسی طبقه بندی شده و از طرف چند تا ای اس پی از جمله سپنتا و ... فیلتر شده!! واقعاً این کار مخابرات خیلی مسخره است ، آخه کجایِ نوشته های من سکسی و خلاف شئونات اسلامیه؟؟ من که اینجا جز حرفای دلم و غرولندها و خاطرات روزمره ام چیز دیگه ای نمینویسم :(( اما انگار با این اوضاع...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 11:56
چون امروز کسی نبود که بهش گیر بدم و به خاطرش اشک بریزم، باز به خودم دارم گیر میدم و مطمئناْ تا یکی دو ساعت دیگه اشکهام هم مثل چشمه فوران میکنن :(( باز چه مرگمه من؟؟!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1383 14:37
خانم شرمنده، شما میدونید کجا حوصله میفروشن؟؟ آقا ببخشید شما حوصله دارید؟ من اصلاْ حوصله کار و زندگی و هیچی رو ندارم، از کجا یک کمی حوصله گیر بیارم؟؟؟؟؟؟ ********************************************************* دارم خفه میشم ، این اتفاقاتی که افتاده بدجوری منو له کرده ... آخه توان من چقدره؟؟ تا کی میتونم تحمل کنم؟؟؟؟...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 تیرماه سال 1383 09:41
خوب به سلامتی برگشتم سر خونه زندگیم. دو هفته کلاس فشرده جاوا داشتن، با یک استاد استرالیایی که لهجه انگلیسیش افتضاح باشه و با رئیس و معاون اداره سر یک کلاس نشستن مسلماْ خیلی عالی و دل انگیزه!! مخصوصاْ اگه به واسطه حضور همون بالایی ها هر کاری که دلت خواست نتونی انجام بدی (منظورم چک کردن ایمیل و سر زدن به سایتها و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1383 13:24
وقتی کسی از توچیزی را میدزدد به تو میآموزد که هیچچیز همیشگی نیست و این که همیشه قدر داشتههایت را بدان و از آنها نهایت استفاده را ببر!! چرا که ممکن است روزی آنها را از دست بدهی . حتی اگر این داشتنیها، یک دوست خوب یا پدر و مادر و یا عزیزترین شخص زندگیت باشد . چرا که فقط امروز آنها در کنار تو هستند و باید قدر آنها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 21:37
حالم خیلی بده :(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((( میدونی؟؟؟ مطمئناْ نمیدونی!! شایدم میدونی و خودت رو میزنی به اون راه!! همون راهی که ترجیح میدی این چیزا رو ندونی... از دستت ناراحتم، عصبانیم. از حماقت خودم بیشتر عصبانیم. دلم واسه تو میسوزه ... بیشتراز اون دلم واسه خودم میسوزه!! تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 خردادماه سال 1383 19:47
اگه واحد سنجش خَریت آدم ها کیلو باشه پس میشه گفت که من شونصد کیلو خَرم!!! It means that Mahtab is Very Very Very Donkey .... :( What about you? hannnnn
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 خردادماه سال 1383 19:31
امروز داشتم با خودم فکر میکردم که تازگیها چقدر دلم واسه خودم میسوزه :(( ... شماها هم اگه یه روزی کسی رو پیدا نکردید که براش دل بسوزونید، یه کمی واسه من دلتون بسوزه !! باشه؟؟ ... آخه من دلِ کباب شده خیلی دوست دارم ؛) ولی مواظب باشید خیلی جزغاله نشه ها!!! پ.ن : فکر کنم تا اتمام کلاسهام و رفتن به اداره خودمون مجبورم از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 22:26
تو یه روز نیمه گرم بهاری مجبور شدم کرکره اینجا رو بکشم پائین و تعطیلش کنم حالا تو یه شب گرم بهاری متمایل به تابستونی تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم. احساس میکنم واقعاْ احتیاج دارم که حرفامو، غم و غصه هامو، شادی هامو و غرغرامو به کسی بگم یا جایی بنویسم.خوب چون کسی رو پیدا نکردم بنابراین برگشتم سر خونه زندگیم!! تو این مدت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1383 10:12
الان دقیقاْ حس آدمی رو دارم که تو برزخه!! نمیدونم به خاطر اینکه باعث شدی تا من این حس رو داشته باشم، باید ازت تشکر کنم یا گلایه؟؟ کاش همه اینها یه شوخی مسخره باشه یا خواب یا یه تَوَهم......... دو شبه اصلاْ نتونستم بخوابم، دو روزه فکر و خیال دیوونه ام کرده، اصلاْ نمیتونم فکرم رو متمرکز کنم و بخوام منطقی فکر کنم. آخه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1383 10:13
اگه بارون بباره اگه بارون بباره آروم آروم و نم نم رو لب خشک و تشنه ام ............
-
اندر حکایات تولدجات بنده
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 13:29
امسال اولین سالی بود که دو بار برای من جشن تولد گرفته شد. یکبار شب تولدم که خوب خونه خودمون بودیم و کیکی خریده شد و در کنار خانواده جشن گرفتیم، یک بار هم روز تولدم که منزل خاله جان مهمون بودیم و من به همه سفارش کرده بودم که هیچ کس صداش درنمیاد که امروز تولدمه ...وای به حالتون اگه کسی بفهمه!!! اما چشمتون روز بد نبینه....
-
:D یک روز بعدِ تولدم مبارک
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1383 22:33
مارمولک هم بالاخره اکران شد، برید ببینید تا دوباره جمعش نکردند. البته چند تا صحنه اش حذف شده و صرف نظر از چند تا سکانس آبگوشتیش هنوزم خیلی حرف واسه گفتن و خندیدن داره!!! کل فیلم داره حول محور این جمله میچرخه که «به تعداد آدمهای روی زمین راه برای رسیدن به خدا وجود داره!!» همونطور که میدونید تخصص بنده در تعریف کامل...
-
*تولدم مبارک*
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 00:56
خیلی فسفر سوزوندم تا یک متن آبرومندانه و رومانتیک واسه امروز یعنی چهارم اردیبهشت یکهزار و سیصد و هشتاد و سه خورشیدی بنویسم، اما هر چی نوشتم به دلم ننشست. بنابراین ترجیح دادم از خیر اون متن بگذرم.فقط خواستم بگم که امروز روز تولدمه و مهتاب ۲۶ ساله شد من همیشه معتقد بودم و هستم که روز تولد یک شخص مهمترین روز زندگیش محسوب...
-
یک آرامش سبز
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1383 14:48
چند تا نکته و دستورالعمل برای بهتر زیستن سعی کنیم که بهشون عمل کنیم و امیدوارم که همیشه زندگی هامون توأم با آرامش و شادی باشه فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن. اشتباهاتت را بپذیر. حداقل سالی یک بار طلوع آفتاب را تماشا کن. برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر. شکست را به راحتی بپذیر و وقتی پیروز شدی فخرفروشی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1383 15:29
تقدیم به همه دوستای گلم به مناسبت بهار وای که چقدر دلم میخواست منم الان اونجا بودم...خوش به حالش میتونید ازش به عنوان عکس پشت ویندوزتون استفاده کنید.کیفیت عکس تغییری نمیکنه!! من که گذاشتمش بک گراند ویندوزم و با حسرت هرچه تمامتر به اون دختر کوچولوی ناز و اون همه گل لاله نگاه میکنم :( ....... آخه چی میشد اگه من الان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1383 15:04
خوب اردیبهشت جونم هم بالاخره اومد....اونم با یه بارون محشر و هوای معرکه!! میخواستم بگم هوا کماکان دو نفره است ترسیدم شما مسخره ام کنید :( باز بگید هوای دو نفره هم شد اصطلاح که تو بکار میبری!! اما هرجوری فکر میکنم، میبینم تنها اصطلاحی که میشه در مورد این هوا بکار برد همینه که بگم هوا دو نفره است و بس قابل توجه بعضی ها...
-
جونِ من نگه دارید........میخوام پیاده بشم
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1383 14:58
من ثابتم و دنیا داره دور من میچرخه، یا دنیا سرجاشه و من دارم دورش میگردم ؟؟؟ حالم از این همه سرگیجه و چرخش و دَوَران داره بهم میخوره. میشه بَسّه آیا؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 11:55
باز هم بارون و هوای دو نفره و دل گرفته و ........... من که هیچوقت از این بارون لطیف و روح نواز سیر نمیشم!! راستی توصیه میکنم وقتی هوا مثل دیروز و امروز دو نفره بود هرگز تنهایی نرید پیاده روی و قدم بزنید. اگه هم میرید خیلی تفکرات نفرمائید و تو عالم هپروت غرق نشید!!چون حالتون مثل حال من میشه!! من که وقتی برگشتم خونه به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 11:32
هوا بس ناجوانمردانه دو نفره است حالا نمیشه یک نفر!! بره تنهایی از این هوای دو نفره لذت ببره آیا ؟؟ چه معنی داره که یک نفر این همه از هوای بهاری خوشش بیاد؟؟؟ راستی به نظر شما این ۶-۷ روز باقیمانده رو چی کار کنم تا بعداْ افسوسش رو نخورم؟ خودم که هیچی به ذهنم نمیرسه
-
سلامی چو بوی خوش آشنایی
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 16:11
من موندم به این مدیران بلاگ اسکی با این اوضاع سرورهاشون و وضعیت خراب اینجا چی بگم!! این چه وضعشه آخه شما که نمیتونید خوب سرویس بدید یا در اینجا رو ببندید که خیال خودتون و ما راحت بشه یا یک فکر درست حسابی براش بکنید :( جالب اینجاست که ما مثل این کفترای جلد وقتی اینجا خرابه، هیج جای دیگه نمیریم و خونه جدیدی واسه خودمون...
-
!! بینوایان
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 15:36
آدم شکمش گرسنه باشه، قلبش شکسته باشه، سرش درد بکنه، دلش گرفته باشه، چشماش قیلی ویلی بره، از کله صبح یک ریز پشت کامپیوتر نشسته باشه و کار بکنه، شام و صبحانه هم نخورده باشه، بعد ناهار کوفته باشه .... دیگه باید سرشو بذاره و بمیره :(( الان بدجوری احساس کوزِت بودن بهم دست داده کجایی ای ژان والژان