-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آبانماه سال 1382 13:12
Woww چه هواییه..........به این هوا میگن هوای عاشقی ( البته عمراْ به پای هوای اردیبهشت ماه برسه اما بازم عالیه....... )پاشی بری کوه...... جاده چالوس....کنار دریا....و از این نم نم بارون لذت ببری!! وای که چه هواییه؛ خوش به حال اونایی که تو شمال ایران زندگی میکنن و کلی از سال دارن از این هوا لذت میبرن....... رانندگی تو...
-
!!بدون شرح
دوشنبه 5 آبانماه سال 1382 08:11
من الان اینجوری بیدم :)) دقیقا همینجوری که دارید میبینید!!؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 10:55
زندگی تنها یک کلمه نیست که بتوانی از میان کتاب ها پیدا کنی. زندگی یک دوره از خاطرات است،چه تلخ و چه شیرین!!! اما تلخی ها هرگز فراموش نمی شوند پ.ن : دلم میخواد یه چیزایی رو برات توضیح بدم اما ........الانم خیلی جلوی خودم رو گرفتم تا هیچی نگم!! همون بهتر که حرفام رو تو دلم نگه دارم, حداقلش اینه که من, مثل تو و بقیه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبانماه سال 1382 09:18
نمی نویسم, میان دعوام میکنن که چه معنی داره تو نمینویسی!! می نویسم...میان باز دعوام میکنن که تو میخوای حس ترحم!! و دلسوزی بقیه رو جلب کنی!! آخه من به کدوم سازتون برقصم؟؟؟ خسته ام میکنید...کلافه ام میکنید..........اَه اَه اَه.........بسه دیگه!! ولم کنید دیگه!! من اینجا هر موقع عشقم بکشه مینویسم و هر چی هم دلم بخواد!!...
-
!!من کماکان حالم بد بید
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1382 09:23
این فلش رو یه دوست عزیز واسه اینکه حال من بهتر بشه برام فرستاده.(مرسی دوست جونم...شونصدتا!!) منم چون ازش خوشم اومد گذاشتمش اینجا تا شما هم لذت ببرید. بیشتر از این حال تایپیدن ندارم....خوش باشید
-
توضیحات
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 15:49
این روزا حوصله خودم رو هم ندارم چه برسه به وبلاگ.خیلی گرفتارم.به هیچ کاری نمیرسم.از این هفته باز کلاس دارم یک ماه تموم....خسته ام.... کاش اینجا رو دوباره راه نمینداختم... پشیمون شدم....اون یکی رو هم ول کردم به امون خدا....اصلا که چی بشه....حرفم نمیاد....موضوع : روزمرگی ..مسخره است...برای چی؟؟ برای کی؟؟ کاش به حرف دوست...
-
خاطراتی که به یاد میماند
سهشنبه 22 مهرماه سال 1382 14:06
LOVE SONG Dov'è L'Amore Dov'è L'Amore I cannot tell you of my life Here is my story I'll sing a love song Sing it for you alone Though you're a thousand miles away Love's feeling so strong Come to me baby Don't keep me waiting Another night without you here And I'll go crazy There is no other there is no other No...
-
حرف آخر .... خداحافظی
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 13:50
سلام بابت تاخیرهای این چند روز معذرت میخوام الانم فقط این متن رو دارم مینویسم تا از شما و این وبلاگ خداحافظی کنم به چند دلیل شخصی دیگه نمیخوام اینجا بنویسم...یعنی دستم به نوشتن نمیره سختمه حرفایی میزنم که به مذاق بعضی ها ممکنه خوش نیاد...دلم نمیخواد به خاطر حرفای دلم بعضی ها از من آزرده خاطر بشند ... و اگه هم این حرفا...
-
توجه
شنبه 25 مردادماه سال 1382 15:07
توجه توجه .این وبلاگ به علت تعمیرات ؛ نقاشی و مسافرت صاحب آن تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد .در صورت نیاز میتوانید به آدرس پستی بنده مکاتبه فرمائید .از پذیرفتن مراجعان حضوری معذوریم در مدتی که من نیستم خوش بگذره بهتون ؛ شیطونی نکنید ؛ به حرف ماماناتون گوش بدید ؛ به گاز هم دست نزنید .... جیزه دلم واسه اینجا و همه کسانی که...
-
حرف اول...حرف آخر...حرف دل
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1382 15:17
خدایا !بادهای ناآرامت را بر من فرو فرست .برگهای پائیزت روحم را فرو پوشانده اند خداوندا !بارانهایت را بر من فرو فرست .گردهای پائیزت روحم را فرو پوشانده اند ای خدای غم !که روزهای دلگیر بارانیت را دوست داشتم !که روزهای دلگیر بارانیت را دوست دارم ای خدای شادی !که روزهای آرام آفتابیت را دوست داشتم !که روزهای آرام آفتابیت...
-
روزه سکوت
دوشنبه 20 مردادماه سال 1382 16:20
می روی و می دانم هرگز کسی را نخواهی یافت که چون من دوستت بدارد اینگونه عمیق وزلال کسی نخواهد بود که روح خسته ات را درآغوش گیرد نگرانی هایت رانوازش کند برای دلواپسی هایت ،لالایی بخواند تا تو آرام گیری دستانم از نگه داشتن تو ناتوانند آسمان برایم اشک می ریزد «رعد می غرد در هوای ابری عاطفه» «من سردم است و انگار هیچ وقت...
-
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
سهشنبه 14 مردادماه سال 1382 14:49
نمیدانم آدمی اول دلتنگ شد بعد جمعه ها را ساخت یا جمعه ی کشدار و موذی بود که او را چنین دلتنگ میکرد .شاید هم جمعه و دلتنگی های آدم با هم متولد شده باشند . شاید آن زمان که آدمی بر روی دیوار غارها نقش معشوق و شکار و جنگ را میکشید یا رمه را به چرا میبرد جمعه ای داشت برای دلتنگیهای خود یا دلتنگیهایی برای جمعه گاهی که به دل...
-
(!!امید(چیزی که من دارم از دستش میدم و شاید هم دادم
یکشنبه 12 مردادماه سال 1382 09:31
!اگر به طلوع و غروب خورشید بنگری و بخندی، هنوز امیدواری !اگر زیبایی رنگ های گل کوچکی را درک کنی، هنوز امیدواری !اگر لذت پرواز پروانه را درک کنی، هنوز امیدواری !اگر لبخند کودک قلبت را شاد کند، هنوز امیدواری !اگر خوبی های دیگران را ببینی، هنوز امیدواری !اگر بارانی که بر سقف اتاقت می بارد، تو را به خواب می برد، هنوز...
-
وبگردی
سهشنبه 7 مردادماه سال 1382 11:43
امروز از صبح مشغول وبگردی هستم........دیگه به این حالت افتادم انگار که مجبورم...اونقدر هم تعدادشون زیاده که دیگه حسابشون از دست آدم خارج میشه ، هرروز هم داره بیشتر و بیشتر میشه.تو هر وبلاگی که میری کلی لینک وبلاگهای دیگه است و اگه بخوای به همشون سر بزنی تو یه لوپی میافتی که انتها نداره. اما خیلی جالب بود برام.هر کسی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 10:52
MOONLIGHT & MEMORIES Gazing across the moonlight waters watching the stars dance across the skyline i think to myself how lucky i am to be here in the splendor of it all the city is has come alive with all the lights and sounds pedestrians hustling and bustling as if tomorrow would never come the water as clear as...
-
غم
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 13:21
!!وقتی از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت ...... که بعد از این با تو خواهم بود به او گفتم: کیستی؟ !!گفت : غم فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با او بازی خواهم کرد؛ ولی بعدها فهمیدم که !!!من عروسکی هستم در دستان غم از همه دوستان عزیزی که به خونه دلم سر زدند ممنونم ؛ چه اونایی که برام میل زدند به جای...
-
!!چه عجب درست شد این وبلاگمون
شنبه 4 مردادماه سال 1382 10:51
سلام بابا این چه وضعشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یکی هم نیست بیاد بگه این ۳-۴ روز چی به سر این بلاگ اسکی و سِرورش اومده بود که اینجوری وبلاگهامون پکیده بود؟؟؟ من که حسابی کلافه شده بودم!! حالا هم که راه افتاده بدون آرشیو و بخش نظر خواهی راه افتاده............. تازه به خاطر صبر و بردباری کاربران ازشون تشکر هم شده!!! امیدوارم این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 16:15
: تنها دو راه برای مواجهه با ناملایمات وجود دارد یا آنها را عوض کنید یا شیوه نگرش به آنها را تغییر دهید و !!!!راه دوم به مراتب آسانتر است
-
(!!!! من....خودم.....حال....آینده.....(چه عنوانی شد
شنبه 28 تیرماه سال 1382 10:08
اضطراب تو از آن چیزی است که قرار است در آینده اتفاق بیافتد چیزی که شاید .....هرگز اتفاق نیافتد به فکر امروز باش چرا که ......آینده خود از خویشتن مراقبت خواهد کرد احساس میکنم موقعیت مکانی و زمانی خودم رو تو این دنیای ... از دست دادم.اصلا نمیدونم کجا هستم و دارم چی کار میکنم و باید چی کار کنم؟؟ یه جور گنگی و سردرگمی !!!...
-
!!! سیب
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 09:23
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب...
-
دلتنگی
یکشنبه 22 تیرماه سال 1382 08:55
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند .دلم تنگ است بیا ای روشن ، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها .دلم تنگ است بیا بنگر چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی .شب افتاده است و من...
-
دوستی
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 14:51
دل من دیر زمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی ست مثل نیلوفر و ناز ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 10:14
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم (فروغ فرخزاد) دلم عجیب گرفته و هیچ کسی هم نیست تا باهاش کمی درد و دل کنم بلکه آروم بشم.......چه کنم با این دل کی هی سر خود واسه خودش میگیره ؟؟!! این شعر زیبای فروغ هم تقدیم به همه دل گرفتگان....ولی آرزو میکنم که هیچ کسی تو...
-
شرمنده ام
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 15:35
خدایا واقعا جای حق نشستی ......من بارها بهم ثابت شده که هر وقت ناشکری کردم خدایا نشونه هاشو مثل پتک کوبونده تو سرم تا بلکه آدم بشم و دست از این حرفها و ناشکریها بردارم. اما مگه من درست میشم!!! دوباره بعد چند روز که گذشت و همه چی یادم رفت ؛ روز از نو روزی از نو .میدونم الان دارید یه جورایی بهم نگاه می کنید از همون...
-
این پل
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 21:33
این پل فقط تا وسط راه ادامه دارد راهی که به سرزمینهای اسرارآمیز منتهی می شود سرزمین هایی که عاشق دیدارشان هستی آنجا که چادر کولیها و فروشنده های دوره گرد قرار دارد محل چوبهایی که زیر نور مهتاب برق میزنند و اسبهای تک شاخ افسانه ای گشت میزنند پس با من بیا و همه این لذتها را با من شریک شو اما این پل فقط ما را تا وسط راه...
-
من شکایت دارم......شکایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت میفهمی که
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 11:25
من بدم میاد, من از اینکه احساس کنم عروسکم بدم میاد .از اینکه احساس کنم بازیچه دست دیگرانم بدم میاد از اینکه ببینم بقیه فکر میکنند من احمقم و هیچی حالیم نیست بدم میاد .......آخه چرا ؟؟؟بهم بگو چرا !!!اینکه من عکس العملی نشون نمیدم؛ نشون دهنده این نیست که نمیفهمم؛ به همون خدا میفهمم بیشتر از تو و خیلی های دیگه هم...
-
شب مهتاب
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 22:16
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
دعا
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 13:16
خدایا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه نمیتوانم تغییر دهم شهامتی تا تغییر دهم آنچه را میتوانم دانشی تا بدانم تفاوت آنها را خدا جونم من الان بیشتر از همه به اون آرامش احتیاج دارم......کمکم کن تا قبول کنم که نمیشه چیزی رو تغییر داد و نیرویی بده تا بتونم تحملش کنم.......آمین
-
آئینه
شنبه 7 تیرماه سال 1382 09:13
سر گشته ای به ساحل دریا نزدیک یک صدف سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است *** گوهر نبود - اگر چه - ولی در نهاد او چیزی نهفته بود، که می گفت از سنگ بهتر است *** جان مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر از سنگ می دمید انگار دل بود ! می تپید اما چراغ آینه اش در غبار بود *** دستی بر او گشود و غبار از رخش زدود خود را به او نمود...
-
دلم خیلی گرفته
شنبه 7 تیرماه سال 1382 09:08
مرا میخواستی تا شاعری را ببینی روز و شب دیوانه ی خویش مرا میخواستی ، تا در همه شهر زهرکس بشنوی افسانه ی خویش مرا میخواستی ، تا از دل من برانگیزی نوای بینوائی به افسون ها ، دهی هر دم فریبم به دل سختی کنی برمن خدائی مرا می خواستی ، تا در غزلها ترا زیباتر از مهتاب گویم تنت را درمیان چشمه ی نور شبانگاهان مهتابی بشویم مرا...