زندگی بدون حضور تو اونقدرها هم که فکر میکردم سخت نیست، یعنی راستشو بخواهی اولش سخت بود اما میدونی آدمیزادِ دیگه! زود به شرایط عادت میکنه

دیشب رفتم فیلم کُما، فیلم فارسیه قشنگیه....مخصوصاْ امین حیایی با اون تیپ متفاوتی که تو فیلم داره کلی فیلم رو جالب و خنده دار کرده، من نقد فیلم بلد نیستم اما میتونم از اول تا آخر فیلم رو با تمام جزئیاتش تعریف کنم،اما چون مزه فیلم از بین میره با این کار، به خاطر همین فقط توصیه میکنم اگه مثل من از بیکار بودید و هیچ کار خاصی نداشتید که حوصلتون رو سرجاش بیاره و یکم شما رو بخندونه، میتونید برید و این فیلم رو ببینید

موندم با این دل وامونده چه کنم، همش سرِ خود میگیره..........خسته ام کرده

امروزم موندم خونه و نرفتم سرکار........بدجوری پشتم باد خورده. خدا بخیر کنه شنبه رو، چه جوری میخوام صبح زود از خواب بیدار بشم!؟


امروز هرکاری کردم که صبح زود بیدار بشم و برم سرکار نشد که نشد که همش به خاطر بدخوابیه دیشبه، تا صبح همش کابوس میدیدم نزدیک صبح هم خواب دیدم تو یه باغ وحش بزرگ گم شدم!!! نتیجه اینکه امروز در کمال تنبلی موندم خونه و تا ساعت ۱۱ خوابیدم. از صبح هم هیچ کار خاصی نکردم جز اینکه یک کمی به جون بابام غر زدم که چرا مسافرتمون کنسل شده و یه سر رفتم بیرون کمی خرید کردم.همین!!....چه تعطیلات دل انگیزی

پریشب یه فیلم تخیلی به اسم سفر تک شاخ از شبکه ۲ پخش شد، بعد از مدتها نشستم پای تلویزیون و فیلم دیدم!! یک جمله ای رو اون دختر کوچیکه تو مواقع خطر تکرار میکرد که برام خیلی جالب بود، « ایمان بر معجزه مقدم است»  خیلی بهش فکر کردم. اما به اون نتیجه ای که میخواستم نرسیدم، یعنی یه جورایی به تناقض رسیدم. شاید جاهایی که من انتظار داشتم و فکر میکردم که الان خدا باید کمکم کنه ولی نکرد!! و یا انتظار معجزه داشتم و معجزه ای نشد!! ایمانم خیلی ضعیف بوده و در نتیجه من هیچ معجزه ای ندیدم. اما آیا واقعاْ اینگونه است؟؟نمیدونم!!؟

امروز رفتم همون خیابونی که اونروز تصادف شده بود. از یک مغازه داری که موقع تصادف اونجا بود درباره اون پسر پرسیدم. خبری نداشت اما گفت فکر نکنم مرده باشه چون وقتی گذاشتیمش تو اتوبوس دست و پاش تکون میخورد اما هنوز بیهوش بود!!! ایشون عقیده داشت که دچار شوک شدید شده بوده!! خدا کنه که نمرده باشه. دو روزه حالم خیلی بده. دائم اون صحنه و صدای برخوردشون تو ذهنم تکرار میشه.....کاش من جای اون پسر بودم. اونوقت حتماْ کاری میکردم که زنده نمونم!! حیف شد واقعاْ ...... چیه؟؟ چرا اینجوری نگاه میکنی؟؟؟

سربی عزیز خیلی ممنون از اومدنت. اما یه چیزی رو بدون. بعضی خاطره ها هرچند کمرنگ و محو، خیلی دل آزار و غم انگیزند....جوری که هنوزم اشک آدم رو سرازیر میکنند و دل آدم رو به درد میارند، مخصوصاْ واسه آدمی که خیلی دیر وقایع و آدمها از ذهنش پاک میشند و یه جورایی با گذشته و خاطراتش داره زندگی میکنه!! با یادآوری اون روزا همش از خودم میپرسم چرا؟ کلی سئوال تو ذهنمه، سئوالهایی که هیچ جوابی برای هیچ کدومشون ندارم. بگذریم، بیشتر ازین نمیخوام اینجا چیزی بگم!!! .... فقط بگم که خیالت راحت، به بدی اون موقع ها نیستم

:(( یک اتفاق بد ...خیلی بد

تصور کنید روز ۶ فروردین بیرون از منزل هستید و دارید از یک خیابون ۳ لاینه رد میشید. بعد از عبور لاین ۲ که مخصوص اتوبوسهاست، چراغ قرمز میشه و شما مجبور میشید بایستید.هنوز چند ثانیه نمیگذره که یک صدایی از پشت سرتون میشنوید صدایی که .... روتون رو که برمیگردونید میبینید که یک پسر جوونی که کنار شما ایستاده بود و منتظر سبز شدن چراغ بود دراز به دراز افتاده زمین و دیگه تکون نمیخوره. بله!! یک اتوبوس شرکت واحد از اونور چهار راه با چنان سرعتی از پشت سر من رد شد و به این بنده خدا خورد که بیچاره دیگه روز هفتم عید رو نخواهد دید!!! من اگه فقط یک قدم عقب تر بودم فکر کنم الان اون پسر به جای من نشسته بود پشت کامپیوترش و لابد داشت ماجرای برخورد من با اتوبوس و مُردنم رو تو وبلاگش مینوشت‌:(صحنه وحشتناکی بود.... چند ثانیه هم کل ماجرا طول نکشید، آنچنان اتوبوس با سرعت اومد که نه من و نه بقیه اونایی که پشت چراغ بودند متوجه نشدند و اگر هم میشدند نمیتونستند هیچ عکس العملی نشون بدند. هنوز صدای برخورد اتوبوس با اون پسر، تو گوشمه. تا موقعی که من اونجا بودم (حدود ۵-۶ دقیقه) اصلاْ تکون نمیخورد. هیچ خونریزی هم نداشت. بعد با همون اتوبوس بردنش بیمارستان. بماند که همون موقع یک آمبولانس که مال یک بیمارستانی بود از همون خیابون رد شد و در ماموریت هم نبود، اما اصلاْ توجهی به اون بنده خدا نکرد و راهشو کشید و رفت!! اون پسر اگه آدم قانونمندی نبود و به چراغ راهنمایی توجهی نکرده بود مطمئناْ الان زنده بود. نمیخوام بگم که رعایت قانون بَده، نه اصلاْ،(من خودم همیشه سعی میکنم قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت کنم) اما به قول کیوان تو این جنگلی که ما زندگی میکنیم خیلی ها هستند که هیچ قانونی حالیشون نمیشه و اینجا جنگله جنگل!! ... بیشتر از این نمیشه انتظار داشت
وای خیلی حال روحیم خوب بود از ظهر که این صحنه رو دیدم دیگه نورعلی نور شده.... از ظهر همش دعا میکنم که کاش نمرده باشه که البته بعید میدونم. اینم از روزهای عید ما !!‌:(چند روز پیش داشت اخبار میگفت که روز اول عید در جاده های ایران دویست و خورده ای تصادف رخ داده که ۴-۴۳ نفر کشته داشته. فکرشو بکنید چهل خانواده روز اول عید به عزای عزیزاشون نشستند.تازه به آمار اینا نمیشه خیلی اطمینان کرد و این ۴۰ نفر اونایی بودند که جابه جا کشته شدند و اونایی که تو راه بیمارستان و بعداْ مردند به حساب نیومدند. حتماْ میدونید که ایران مقام اول تلفات رانندگی رو در جهان داره که لابد این مسئله که در ایران تنها چیزی که مهم نیست جون مردمه، مایه افتخار سران مملکتمون هستش و اگر نبود تابه حال چاره ای براش اندیشیده بودند!!... بگذریم


از آدمهای بدقول، آدمهایی که حتی به حرف و قول خودشون هم پایبند نیستند خیلی بدم میاد. از اونایی که دیگران رو پشه هم حساب نمیکنن و فکر میکنن از دماغ فیل افتادند زمین هم بدم میاد. از توِ لوسِ بچه ننه یِ خودخواهِ بدقول هم به هکذا. آخی کی بزرگ میشی تو!!؟؟ یه جورایی تازگیها اصلاْ با تو و اون اخلاقت حال نمیکنم.....خواستم بدونی (خیلی تریپ لاتی شد نه؟؟) اینا رو نمیگفتم خفه میشدم دیگه.شرمنده

مسافرت هفته دیگه هم به شادی و میمنت کنسل شد و رفت پی کارش. ای تف به این شانس..... منو بگو که ۴ روز مرخصی گرفتم...... حالا موندم شنبه برم سرکار یا بمونم خونه و این ۴ روز کاسه چه کنم چه کنم دست بگیرم؟ من دلم یک عالمه مسافرت میخواددددددددددددددددددددددددددددددددددد :(( خوش به حال اونایی که الان رفتند سفر
ای کاش من هم پرنده بودم
با شادمانی پر میگشودم
میرفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی 
.این شعر یادتون که هست؟ مال کتاب فارسی اول دبستانمون بود